کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

دو سیّد معمّم

...نامی آشنا در پیوندهای آن وب، جلب توجهم می کند... بله او را می شناسم... سید معمّم میان‌سالی است که وبلاگ فعالی دارد اما با وجود فعالیت مداومش که از پستهای طولانی و متعددش معلوم است، متوسط کامنتهای هر پستش 2کامنت می باشد! ظاهراً وبلاگ را با کتاب اخلاقی اشتباه گرفته و به همین جهت کسی حوصله نمی کند ولو لحظاتی پای منبر الکترونیکی ِبی حال او نشسته و کلی گویی های بی حاصل و حرفهای معمولی و تکراری و نصایح عارفانهء آبکی او را مطالعه کند اندر مناقب و فضائلش هم قریب به این مضمون نگاشته که: «من در فقه و اصول مجتهدم! دورهء فلسفه را هم پیش فلانی گذرانده ام و دورهء عرفان نظری را هم پیش بهمانی! عرفان عملی! هم دارم و خلاصه کارم خیلی درست است! در فلان جا هم بهمان سمت فرهنگی را دارم و...» البته از شدت همین "کاردرستی" ، بعضی از اولیات احکام فقهی را نمی داند و اقوال فقهاء معاصر را هم بعضاً برعکس نظرشان در وبلاگش می نویسد! جالبتر اینکه اطلاعات فقهی حضرت آیت الله! از رسالهء فارسی، فراتر نمی رود و به عنوان مثال وقتی در کامنتی گفته می شود فلان مرجع در منهاج الصالحین یا جامع المسائل یا حاشیهء عروة، فلان طور گفته است اصلاً نمی داند منهاج الصالحین چیست! جامع المسائل را هم اصلاً ندیده است! عروة را هم ظاهراً "عورة" می بیند و کامنت را می بلعد که اشاعهء فحشاء نشود!!

 

یکبار هم با او چت کرده‌ام اما چه چتی! صبح یک روز جمعهء زمستانی از سال85 ... پای کامپیوتر نشسته و مشغول نت هستم پنجرهء چت ام هم باز است... چراغم را که روشن می بیند سلام داده و بعد از تبادل تحیات، می رود سر اصل مطلب: «شما که در ردّ عرفان، مطالبی می نویسید مطالب تان خوب است اما از اینکه عرفان را بدون قید ردّ می کنید بعضی ها فکر می کنند کلاً عرفان بد است و اصلاً عرفان خوب نداریم شما سعی کنید طوری بنویسید که نوک قلم تان فقط متوجه صوفیه و عارف نمایان باشد و نه عارفان اصیل» عرفان خوب!! عارفان اصیل! کمی با او دمخور شده و سعی می کنم زمینهء خوبی برای بحث ایجاد کنم و سپس می گویم: «خب شما مرا روشن کنید عرفان اصیلی که می فرمایید چیست؟» به جای پاسخ به سؤال، می گوید: «فلسفه که علمی خشک است کلام هم که کارش فقط دفاع از مذهب است و جنبهء برهانی ندارد! پس می ماند عرفان و بهترین چیز برای تبیین عالَم، عرفان است!» چه استدلال تامّی و چه پاسخ با ربطی! مقدمات استدلال هم که در نهایت دقت و اتقان است! کلام، جنبهء برهانی ندارد! لابد عرفان، سراسرش برهان است و منطق و عقل! و برای همین است که آن شیطان ِمجسم به آن عارف مکاشف می گفت: «ز عقل و هوش بیرون نزد ما آی . که عقل و هوش را ره نیست آن جای» !!

 

سؤالم را طور دیگری بیان می کنم: «ببینید برادر گرامی! شما می فرمایید عرفان ِخوب و اصیل؛ این یعنی یک عرفان داریم که منفی و جعلی است و از دید شما، عرفان‌نما و یک عرفان هم داریم که مثبت است و حقیقی و اصیل؛ خب همین را برای بنده توضیح دهید که وجه تمایز آن عرفان ِبد با این عرفان ِخوب چیست؟ چون آنچه اینجانب در وبلاگم به عنوان عرفان، مطرح کرده و ردّ نموده ام همگی مربوط به همان مشترکات متداولهء مکاتب مختلفهء عرفانی بوده و نه انحرافات فلان فرقهء خاص از عرفان... لذا شما لطف کنید اول یک تعریف کوتاه از عرفان به دست بدهید و سپس وجه تمایز عرفان و عرفان‌نما را هم واضح بفرمایید»

 

تعریف را فاکتور می گیرد ولی دربارهء سؤال بعدی می گوید: «ملاک، روایات اهل بیت(ع) است... عرفانی عرفان حق است که با روایات، سازگاری داشته باشد» به او می گویم: «خب مشکل در همین سازگاری است اگر ما بنا بر استناد روشمند به آیات و روایات نداشته باشیم ممکن است همهء تلقی های مختلف از عرفان بلکه همهء مکاتب مختلف و متناقض بشری را یک طوری با آیات و روایات، سازگاری داده تا حدی که دو ایدهء متضادّ را هم بتوانیم سازگار با کتاب و سنت دانسته و مزیّن! به آیات و روایات ِفراوان نماییم از طرفی ما نزد هر عارفی می رویم و اشکالی عقلی یا نقلی بر عرفان می کنیم سریعاً آن اشکال را به نحله های دیگر ِعرفان منتسب کرده و به تخطئهء سایر مکاتب عرفانی می پردازد سپس به تصریح یا تلویح، فرقهء خود یا تلقی خود از عرفان را عرفان حق می نامد و منطبق با اهل بیت!... اینطور که نمی شود! شما یک ملاک مشخص و قابل داوری بدهید تا بتوان روی آن بحث کرد»

 

ظاهر ِواکنش او به پرسش ِروشن ِاینجانب، در دو کلمه خلاصه می شود: «فرار شرافت‌مندانه»! می گوید: «من کاری برایم پیش آمده و نمی توانم ادامه دهم»! نمی دانم چرا همهء اینها به اینجا که می رسند کاری برای شان پیش می آید!؟ مدتی قبل هم در حین بحث با یک درویش فرقهء گنابادی بودم که ناگهان کاری برای‌اش پیش آمد و خلاصه از این کارها در این مواقع باید پیش بیاید و می آید و البته إن شاء الله گربه است! لکن من که به تجربهء بحثهای دیگرم با سایر عارف‌مسلکان، دست این جماعت ِفراری از حقیقت را خوب خوانده ام به او می گویم: «باشد تشریف ببرید لکن این بحث را حتماً دفعهء بعد ادامه دهیم لااقل برای اینکه بنده روشن شوم» می گوید: «حتماً» اما حتماً ِاو به بلندای یکسال و نیم امتداد می یابد و کماکان چراغ ِروشن ام را می بیند و به روی مبارک هم نمی آورد!

 

غوطه ور در افکارم هستم که ناگهان پیامکی دریافت می کنم... یکی از رفقاست و آدرس وبلاگی را داده که نمی دانم موضوعش چیست اما از حسن اتفاق، این هم وبلاگ یک طلبه است! توقع دارم بعد از دید و یادکرد آن وبلاگهای مزخرف، این یکی لااقل مرهمم شود اما... نگاهی به صفحهء او و... داغ می کنم! تازه می فهمم چرا این رفیق ما، این آدرس را برایم پیامک کرده است! شاید یک نوع سادیسم رفاقتی! ... مدیر وب، از هیچ ضلالتی فروگذار نکرده است! برداشتهای بی سر و ته و غیرعلمی از آیات و روایات و تحریفات معنوی و عدول از معانی روشن نصوص و چسباندن اباطیل به دین در آن موج می زند سنتهای مسلّم دینی را انکار یا محدود کرده است اما اموری خارج از دین را به ساحت دین آورده و بدعت‌گذارانه آنها را به نام دین در ذهن خوانندگان فرو می کند نامی از بزرگان مرجعیت در وب اش نیست اما نام بتهای عرفانی را با القاب مزخرف و بی مسمّا مداماً تکرار می کند کینه اش از مرحوم آیت الله مرعشی نجفی(ره) را نتوانسته پنهان کند چرا که سخنان الهام بخش آن مرحوم در ردّ عرفان در حاشیهء کتاب «احقاق‌الحق»، اظهر من الشمس بوده و جای انکار ندارد فلذا بدون ذکر نام، امثال آن مرحوم را مداماً با القاب توهین‌آمیزی نظیر متحجر و قشری و... نواخته است

 

برداشت جالبی نیز از وحدت و انسجام اسلامی دارد! مثلاً یک چشمه از وحدت مورد نظر او، نوشتن عبارت "حضرت" قبل از نام عمر بن خطاب و نوشتن (رضی الله عنه) بعد از نام او می باشد! کاش به همین جا ختم می شد اما ظاهراً این قصه سر دراز دارد چرا که هرچه بیشتر نگاه می کنم موارد تجلیل از خلفاء را در نوشتارهای اش بیشتر می بینم شک می کنم نکند سنی و وهابی است و اشتباهاً فکر کرده ام شیعه است دوباره در عکس نیم تنه ای که در وبلاگش گذاشته و به لبخندی بی مایه، مزین اش کرده دقیق می شوم اما عمامهء مشکی اش همان عمامه ای است که علماء شیعه بر سر می گذارند و با این حساب باید "شیعه‌نما"یش بدانم شیعه نمایی که از افراط در حب به مخالفین اهل بیت(ع) و زیاده روی در امر وحدت، کارش به انکار ضروریات مذهب حقهء امامیة (انکار کفر ابوبکر و عمر) نیز کشیده است! در یکی از نوشتارهای اش به بهانهء دفاع از نظریات یکی از علماء، تا توانسته به مرحوم آیت الله تبریزی(ره) بدون ذکر نام، تاخته و کینهء دیرینه اش با آن اسدالزهراء(س) را نمایان کرده است تبریزی ِمؤمن را تحقیر کرده و تبریزی ِفاسق (شمس) را تجلیل! ... جاهلان فلسفه‌باف را خبرگان ِدین، خوانده و ملحدان عارف‌مآب را بزرگ‌مردان ِآیین، نمایانده! راهزنان را راهنمایان خوانده و گرگها را میش نمایانده! و...

 

بیش از این تاب نمی آورم و به کتاب خدا پناه می برم... آیة94 سورةالحجر، چشم را نوازش می دهد و آیات بعدی تا آخر سوره، دل را می نوازد... «حدیقة الشیعة» مقدس اردبیلی(ره) را بر می دارم و ورق می زنم... روایتی می بینم که قبلاً هم دیده ام اما الآن جلوه‌ای جدید و ندایی سدید دارد: «عن الإمام الحسن العسکری علیه السلام أنه قال لأبی هاشم الجعفری یا أباهاشم! سیأتی زمان على الناس وجوههم ضاحکة مستبشرة و قلوبهم مظلمة متکدرة، السنة فیهم بدعة و البدعة فیهم سنة، المؤمن بینهم محقر و الفاسق بینهم موقر، أمراءهم جاهلون جائرون و علماءهم فی أبواب الظلمة سائرون، أغنیاؤهم یسرقون زاد الفقراء و أصاغرهم یتقدمون على الکبراء، کل جاهل عندهم خبیر و کل محیل عندهم فقیر، لایمیزون بین المخلص و المرتاب و لایعرفون الضأن من الذئاب، علماءهم شرار خلق الله على وجه الأرض لأنهم یمیلون إلى الفلسفة و التصوف و أیم الله إنهم من أهل العدول و التحرف یبالغون فی حب مخالفینا و یضلون شیعتنا و موالینا، إن نالوا منصبا لم یشبعوا علی الرشاء و إن خذلوا عبدوا الله على الریاء، ألا إنهم قطاع طریق المؤمنین و الدعاة إلى نحلة الملحدین فمن أدرکهم فلیحذرهم و لیصن دینه و إیمانه»

 

«روایت شده امام عسکری(ع) به اباهاشم جعفری فرمود: ای اباهاشم! زمانی بر مردم می آید که چهره های شان شاد و خندان اما دلهای شان تاریک و کدر است؛ سنت، نزد آنان بدعت است و بدعت، نزد آنان سنت؛ مؤمن در میان آنان تحقیر می شود و فاسق، تجلیل؛ ستمکاران نادان بر آنان فرمان می رانند و دانشمندان شان به درگاه ستمکاران رفت و آمد دارند؛ ثروتمندان شان توشهء فقراء را می دزدند و کوچکهای شان بر بزرگان شان پیشی می گیرند؛ هر جاهلی نزد آنان خبیر است و هر فریبکاری نزد آنان فقیر؛ مخلص در دید آنان مشکوک است و میش در دید آنان گرگ؛ عالِم‌نمایان شان بدترین مخلوقات خدا بر روی زمین هستند چرا که مایل به فلسفه و تصوف هستند و سوگند به خدا آنان از اهالی کج اندیشی و انحراف می باشند؛ در محبت مخالفین ما زیاده روی می کنند و شیعیان و موالیان ما را گمراه می نمایند؛ اگر به منصبی دست پیدا کنند از رشوه سیر نمی شوند و اگر قدرتی نیابند، بر ریا و خودنمایی به عبادت خدا می پردازند؛ آگاه باشید که آنان راهزنان ِمؤمنان هستند و فراخوان به آیین ِملحدان؛ پس هرکس آنان را دید از آنان دوری کرده و دین و ایمان‌اش را حفظ نماید» (حدیقة الشیعة ص592 - الإثناعشریة، الحرّالعاملی ص33)

نظرات 61 + ارسال نظر
ترنس چهارشنبه 12 تیر 1387 ساعت 01:42 http://trance-states.persianblog.ir

سلام
خیلی ممنونم از جوابتون
اول برداشت خودم رو از پاسخ شما مینوسم : توکل یعنی اینکه تلاش و بهتر بگم اثربخشی تلاش خودمون رو صفر بدونیم و رزاقیت(مادی و معنوی) خداوند رو 100 و فقط با تکیه بر این نکته که خداوند ابا داره که خارج از اسباب و وسایل مادی کاری انجام بده تلاش معمولی بکنیم و در کل سخت نگیریم و به این معتقد باشیم که اون چه که مقدره خواه ناخواه میرسه(سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش) ...
دوم حدس خودم رو از برداشت شما از کامنتم و طرز فکرم رو مینویسم : ترنس از " الامر بین الامرین " اینجوری نتیجه گرفته که یه در صدی واسه اراده الهی در نظر گرفته که مثلا ان بین 0 تا 100 در صد راه رو واسه انجام کار خاصی برای اون باز گذاشته و بقیه اش به عهده خودشه که با اراده و اختیارش که اون رو هم خداوند قبلا بهش داده(و اینجوری 100 درصد توی کارش دخالت داره یعنی ان درصد مستقیم و صد منهای ان درصد غیر مستقیم) به هدفش برسه و این با معنای توکل منافات داره .(ان بسته به شرایط متغیره)

ببینید من اون قسمت اول رو بیشتر دوست دارم ولی دومی عقلانیتر به نظر میاد .
بذارید یه حدسی هم در مورد جواب احتمالی شما بزنم که لطف میکنید و مرقوم میفرمایید : تلفیقی از دو تاش با این توضیح که اون ان رو میزان یقین ما تعیین میکنه که واسه یقین مثلا حضرت امیرالمومنین علیه السلام خدا ان رو 100 قرار داده و اگر هم که یه جاهایی سخت میگیره دیگه امتحان الهیه و غیره .
حالا من اینجا یه مسئله ای دارم و اینه که من پرچمم کلا پایینه و ظرفیتش رو ندارم ... یقین لازم رو هم فعلا ندارم ... خودشناسیش رو هم ندارم که بدونم یقینم چقدره و خدا داره با من چی جوری تا میکنه ... پس من کی و کجا چقدر تلاش کنم ؟! نمیشه هم بگیم که تو حالا حداکثر تلاشت رو بکن خدا هم بزرگه ... اونجوری بالاخره یه جایی تیر خلاص که همانا ناامیدیه باعث میشه که دست از طلب بدارم .
حالا که یه چند تا شعر حافظ هم پروندم بذارید در مورد پست حافظتون هم یه نکته ای که به نظرم میرسه بگم : پی بردن به یه مطلبی که کلا اساس فکری فرد رو زیر سوال میبره و قبول کردنش و یقین کردن طوری که به عمل کردن بینجامه و تو زندگی اثر کنه خیلی سخته و میتونه نماد این باشه که کسی که در مرتبه ای قرار داره اگر بخواد از قالب به عقل و از عقل به قلب و از قلب به روح و ... بره مثل این میمونه که کسی که در پایین ترین مرتبه یعنی مرتبه ی قالبه بخواد قبول کنه که حالا باید مثلا متعه و ازدواج رو با بچه باز بودن یکی بدونه !
این رو فقط برای تبرئه از اتهام واقعا بچه باز بودن و انحراف جنسی داشتن عرض کردم و اینکه با سیستم فکری و دیدگاه عارفانه اش خواسته یه جوری عمق مطلب رو با مثال واسه کسانی که از نظر اون توی مرتبه ی قالب بودن بیان کنه و بگه که کار در این حد دیوونه بازیه .
و دعوا از نظر من میره سر اینکه اصلا مرتبه ای ورای قالب وجود داره یا نه و به نظر من نماد اینه .

دوم میگن که حافظ ملامتی بوده و این اشعارش رو هم بعد از خودش جمع آوری کردن و ملامتیه معتقدن که باطن باید از ظاهر بهتر باشه ... بنابراین دست به یه عملی میزنن که عقل ناقص من میگه اشتباهه و اون اینه که تا میبینن که دارن معروف میشن دست به یه جور عوامفریبی میزنن و مثلا خودشون رو واسه معشوق هیچی ندار میکنن و یه حرفایی میزنن و کارایی میکنن که یه جورایی یا دوپهلوئه یا مایه ی آبروریزیه .
البته این دومی از حافظ بعید به نظر میرسه ولی میشه اینجوری هم خوشبین به قضیه نگاه کرد . البته این هم فقط از اتهام بچه باز بودن تبرئه میکندش و درستی و غلطی اصل مطلب هنوز جای بحث داره که اصلا مراتب قالب و عقل و قلب چیه و ملامتی از کجا سبز شده ! یا البته از نظر شما جای بحث هم نداره .

فعلا که این دو تا مبحث دوتایی به ذهنم رسید ... حتما با جوابهایی که میدین قضیه روشنتر میشه و در ثانی واسه من واقعا فکر کردن به این مسائل لذت بخشه ! دیدگاه عالمانه به دین هم میتونه واسه اهلش لذت بخش باشه و اینم واسه خودش مستیه ... این هم یه سوال اساسی بود که در نظر داشتم در ادامه ازتون بپرسم ولی حالا میپرسم : اصولا علما توی دیدگاه فقیهانه از چی لذت میبرن ؟! لذت و پاداش نقدی دنیوی دارن یا نه ؟! اینطوری پیشرفت و مدرنیته رو چی جوری لازم میدونید ؟! اینی که از خیلی ها میشنویم که میگن : " دین میگه که فعلا این سختی رو بکش ... دنیا محل گذره ... تلاش میکنی واسه دنیات که چی بشه ؟! ... " و دین رو مایه ی جزم گرایی میدونن و عقب موندگیهامون رو هم به همین تفکر نسیه خواهی نسبت میدن .(حالا اونها مادیات رو مد نظر دارن و من هم مادیات و هم معنویات و میگم که توی جفتش باید نقد بخوای و البته ذکر این مطلب هم خالی از لطف نیست که مگه نه اینکه واسه لذت بردن از نعمات بهشتی خدا رو عبادت میکنیم حالا چرا برای لذت بردن از لذات معنوی( و در درجه ی دوم مادی) دنیوی عبادتش نکنیم ؟!)

موفق باشید .

سلام
بعضی ها، توکل را به همان معنایی که شما بیان کردید تعریف کرده اند لکن معنایی که ما از مبانی لغوی و اعتقادی توکل می فهمیم اجمالاً تفاوتی دارد و با لحاظ این تفاوت، شاید اساساً آن ابهام و تناقض که بین دو پاراگراف تان واقع شد به وجود نیاید
در برداشت ما توکل (در معنای عامّ اش) این است که مؤمن کلیت زندگی خود را به خدا بسپارد و در اثر همین سپردن، بداند و یقین کند که آنچه خداوند در زندگی او ایجاد می کند به خیر او خواهد بود
با چنین برداشتی از توکل، اساساً بحث بر سر این نیست که آیا من دنبال تحقق امور خود از طریق اسباب و علل بروم یا خیر بلکه مطلب این است که اگر در موردی دنبال اسباب و علل رفتم و نتیجه نگرفتم دیگر خیلی خود را به در و دیوار نزنم و اگر دیدم در امری با چند بار تلاش، به جایی نرسیدم خود را به زحمت نیاندازم و بدانم خیرتی در کار است که مانع تحقق آن امر می شود ولی اینکه دنبال اسباب و علل بروم یا خیر، مطلب دیگری است که مربوط به مباحث اعتقادی دیگری می شود از جمله توکل به معنای خاص اش و مباحث روزی و یقین و.... که بحثش مفصل تر و نیازمند جایگاه دیگری است
اگر کسی این مباحث اخیر برایش حل نشده نباید دست روی دست بگذارد و منتظر بنشیند که امورش خود به خود درست شود بلکه باید دنبال اسباب و علل برود و تلاش کند (البته همراه با توکل عام)
دربارهء حافظ هم بنده با همهء توضیحی که دادید بازهم پاسخ آن پرسش همیشگی و مکرر خود که در کامنتها مطرح کردم را نگرفتم
اگر بفرمایید حافظ ملامتی است و به دروغ ادعای این امور را کرده که برعکس ریاکاران رفتار کرده باشد (خود را در نظر مردم، منحط کردن) مطلب خیلی بدتر می شود چون ملامتی‌گری و ادعای انجام امور خلاف شرع کردن و با این کار، قبح آن را ریختن و هتک حیثیت خود نمودن و... بسیار ناپسند و بعضاً معصیت کبیره هستند که ای بسا گناهش بدتر از لواط باشد و اگر هم راست گفته باید معلوم شود منظور او دقیقاً کیست و چیست
و اما دربارهء لذات نقد، اولاً باید گفت که در بینش توحیدی، اساساً دنیا جای خوش گذشتن بر مؤمن نیست و همهء لذاتی که به مؤمن می رسد (امکانات خوب و مال و جمال و خوب خوردن و آشامیدن و سلامتی و تفریح و همسر سازگار و...) در حکم غذایی است که در زندان به او داده می شود که با همهء خوبی اش همیشه همراه درد و مشکل هست و نمی توان دنیا را از بلا و مصیبت خالی کرد برای مؤمن چون الدنیا سجن المؤمن
البته اینها منافاتی ندارد که در همین زندان، به فکر بهتر زندگی کردن نباشیم و بر فرض اگر بتوانیم یک گوشه از سلول مان را تمیز و خوشایند کنیم نکنیم و بگذاریم به حال خود باشد اما اینکه غرق در دنیاسازی شویم و از وظایف الهی خود که نتیجهء ابدی دارد غافل گردیم هم مردود است بنابراین مدرنیته نفی نمی شود و با شرایطی قابل استفاده است برای مؤمن
مقایسهء لذت دنیوی که از عبادت ناشی می شود (چه مادی و چه معنوی) با لذت اخروی ناشی از عبادت نیز بسیار نادرست و غیرقابل قبول است چون نعمات دنیا بالاترین و والاترین اش در برابر نعمات آخرت هیچ است و مقایسه نابجاست
ضمن اینکه عبادت خدا یعنی اطاعت او در همه چیز و همهء حرکات و نه فقط اینکه یک گوشه بنشینیم و مناجات کنیم و لذت ببریم
این اطاعت در جایی که دین و خدا برای تک تک موارد زندگی مان (چه فردی و چه اجتماعی) دستور دارد و بسیاری از دستورهایش هم خلاف تمایلات ماست همیشه لذت بخش نیست و گاهی زندگی را به آدم زهر می کند و مستلزم گذشتن از خیلی لذتهاست بنابراین با چنین تصویری اگر در برابر ترک یک لذت، دهها لذت بالاتر و ابدی نگیریم کار ما عقلاً درست نیست
ضمناً جهت رسیدگی بهتر به پرسشهای تان بهتر است آنها را در آخرین پست وبلاگ از نظر زمانی (مثلاً الآن پست توبه از بدعت) بنویسید
موفق باشید

Trance دوشنبه 10 تیر 1387 ساعت 04:13 http://trance-states.persianblog.ir

سلام

مطلبی که در پاسخ یکی از کامنتها فرموده بودین واسم سوال شد ... کدوم امور هستن که توصیه شده که حتی اگر اصرار کردید و نشد باز هم اصرار کنید ... حتما باید معدود باشن که به عنوان استثنا از یه قانون کلی بهشون اشاره کردید .
در ثانی یه حدیثی هم شنیدم که مضمونش اینه که بر زدن هر دری که مداومت و اصرار کنید آخرالامر به روتون وا میشه ... این حدیث نقطه مقابل حدیث اصرار نکردنه یا اینکه در مورد همین استثناها گفته شده ... هر کدومش که هست دلیلش رو هم بفرمایید .
خیلی ممنونم.

سلام
قاعدهء کلی که می توان در این خصوص بیان نمود این است که ما ببینیم در آن مورد خاص که داریم در آن تلاش می کنیم آیا تنها فائده ای که می گیریم این است که به غایت مورد نظر برسیم؟ یا نه ولو نرسیم هم خود ِنفس آن تلاش، بذاته ارزشمند است و اگر هیچوقت هم به مقصود خود از جهت حاجتمان نرسیدیم هم از جهت آن تلاش، ثوابها و برکاتی نصیب ما می شود؟
نسبت به جهت تلاش در درخواست از خدا (دعاء) که می توان گفت همهء مواردی که ما دعا می کنیم دارای این ویژگی هستند و اگر ما ولو به نتیجهء مورد نظر نرسیم اما نفس اینکه چیزی از خدا خواسته ایم همین خواستن، مطلوب است و ارزشمند و دارای فوائد و برکات
اما نسبت به تلاش شخصی و بشری (پشتکار) و... این را باید موردی سنجید و مصداقی و تک‌تک با نصوص، تطبیق داده شود که فلان تلاش، ولو هیچ نتیجهء محسوس دنیوی هم ندهد آیا از جهت شرعی ارزشمند هست یا خیر؟
وارد مصادیق نشویم بهتر است چون موارد بسیار مفصل است و گفتن حتی یک مثال هم ممکن است موجب بهم ریختگی کلیت مطلب گردد
و اما حدیث دوم که بیان کردید را بنده ندیده ام اگر عبارت عربی اش را بخاطر دارید بفرمایید که بررسی کنم
موفق باشید

امیر ز جمعه 31 خرداد 1387 ساعت 12:39

به نام خدا
سلام
در خطبه 79 نهج البلاغه حضرت علی (ع) فرموده اند که:
"... ای مردم از آموختن نجوم بپرهیزید مگر آن اندازه که سبب راهیابی در خشکی و دریاست، که علم نجوم به کهانت فرا می خواند، و منجم چون کاهن و کاهن چون ساحر و ساحر چون کافر است، و کافر در آتش دوزخ! ..."
آیا یادگیری نجوم بیش از چیزی که در این جا آمده (مثلا اینکه ماه چه شکلی دارد و ...) کاری بیهوده و چه بسا کار کافران هست؟؟؟
موفق باشید
یا مهدی(عج)

سلام
بر فرض که این روایت، معتبر باشد بنا به قرائن ادبی و لغوی و ملاحظهء سایر روایات و حتی قرائن داخل در خود متن روایت، اجمالاً منظور {نجوم احکامی} است که به اموری از قبیل سعد و نحس ایام و تأثیر حرکات ستارگان و زوایای آنان نسبت به هم در امور زندگی انسانها و امثال ذلک می پردازد براساس بعضی پیش فرضهای خلاف شرع و مقدمات خلاف توحید و... نه {نجوم ریاضی= علم الفلک و هیأت} که به محاسبات علمی و عددی و فیزیکی می پردازد و برای اموری نظیر یافتن قبله و اوقات نماز و امثال ذلک مفید است
موفق باشید

سیر بی سلوک جمعه 31 خرداد 1387 ساعت 10:13 http://MOJAHEDIAN.PARSIBLOG.COM

برادر متعهد سلام! استفاده کردم. ما هم جند سالی است که با این فرق استعماری (به ویژه فرقه ذهبیه) در دزفول و در دیگر شهر های تصوف زده درگیریم. بنده اگر چه الآن در دزفول نیستم اما در این سالها چندین مقاله مفصل بر علیه بنیان این مکتب موازی سازی شده با مکتب اهل بیت در مطبوعات و نشریات کشوری نوشته ام از جمله سلسه مقالات (در پرده خانقاه) در روزنامه جمهوری اسلامی، صوفی بی صفا نمی خواهم در همان روزنامه و. ... که انشاء الله به مناسبت آنها را به همراه دیگر نوشتجات بر روی وبلاگ (سیر بی سلوک) قرار خواهم داد. ایام دوام مستدام

سلام برادر گرامی
ممنون از محبت تان
خدا توفیق عنایت نماید
یاعلی

امیر ز جمعه 31 خرداد 1387 ساعت 00:27

به نام خدا
سلام
آدرس هایی که به بنده دادید جهت روایت مذکور گویا اشتباه است چون با نرمافزار گنجینه روایات نور هر چه در آدرس های مذکور رفتم حدیثی به این مضمون نیافتم. لطفا متن عربی رو بذارید. اگر اشتباه از بنده هست بفرمایید تا دوباره نگاه کنم.
با تشکر
موفق باشید
یا مهدی (عج)

سلام
اشتباه نیست منتها چاپها مختلف است
إن شاء الله متن عربی را برای تان می گذارم در پست بعدی که بتوانید بعضی کلماتش را سرچ کنید
موفق باشید

محمد پنج‌شنبه 30 خرداد 1387 ساعت 03:05

با سلام
سایت تبیان در اقدامی بدیع و بجا ویژه نامه‌ی عرفانهای انحرافی درست کرده است:
http://tebyan.net/index.aspx?pid=68682
به خصوص این مقاله ستودنی است:
ولایت در عرفان(بررسی مبانی فکری عارف نمایان)
http://tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/Miscellaneous/2008/6/9/67987.html

هر چند جا داشت بسیار بیشتر از کار شود، اما در نوع خود خوب است.

سلام
اجرکم عندالله
یاعلی

امیر ز چهارشنبه 29 خرداد 1387 ساعت 23:43

به نام خدا
سلام
1) در نظرات عجب شیخی بود این روایت رو آورده اید که به سندش نیاز دارم.
"مضمون آن در خطاب خداوند به یک بدعتگذار تائب می باشد: {اگر بند بند وجودت از هم بگسلد توبه ات پذیرفته نمی شود مگر همه کسانی که گمراه شان کردی را برگردانی}!"
موفق باشید
یا مهدی(عج)

سلام
روایت مذکور در چند منبع ذکر شده است
من‌لایحضره‌الفقیه، الصدوق ج3 ص375
علل‌الشرائع، الصدوق ج2 ص493
المحاسن، البرقی ج1 ص207
وسائل الشیعة، الحر العاملی ج16 ص54
و...
سند هم صحیحه است (تمام روات، موثق و شیعه هستند)
موفق باشید

host_110 چهارشنبه 29 خرداد 1387 ساعت 21:21

سلام علیکم
بزرگتر که شدی میفهمی.
گر چه شیرازی ها مثلی دارند که میگوید :عقلی که به هفت نیامد به هفتاد هم نخواهد آمد!.
شما هم موفق باشید.

علیکم السلام

host_110 چهارشنبه 29 خرداد 1387 ساعت 17:58

سلام علیکم
مرحبا به این آستین فراخ!
چگونه است حال کسی که عقایدش ممر معیشتش است؟

سلام علیکم
۱.فراخی از خودتان است!
۲.از خودش سؤال کنید
موفق باشید

host_110 چهارشنبه 29 خرداد 1387 ساعت 13:40

سلام علیکم
من آدرس شما را در پیوندهای همان فرد مذکور پیدا کردم .در آنجا از شما به عنوان دوست عزیز یاد شده بود.شاید رسم رفاقت این روزها عوض شده و من نمیدانم.
گمان نکنم این موضوع با هدفتان در تعارض باشد! اگر کارتان با شعرا و عرفا و ... کمی سبکتر شد ثواب دارد قدری هم به این موضوع بپردازید.

سلام علیکم
۱.در پیوندهای وب بنده چطور؟
۲.هستند کسانی که به این امور بپردازند و شبهات معاندین و مخالفین صریح دین و مذهب را جواب دهند اما شبهات کسانی که با نشر بدعتها و اباطیل عارفانه در لوای دین موجب نشر بی‌دینی می شوند بی جواب مانده و فعلاً رسیدگی به این امر در اولویت است
موفق باشید

فیض سه‌شنبه 28 خرداد 1387 ساعت 18:21

راسیونالیسم افراطی و فدییسم افراطی و وهابیسم افراطی!

احسنت!
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری!!!

واقعا به مقام جمع الجمعی رسیدید که نه پیش از شما ونه پس از شما کسی به این مقام نرسیده است!!
مخصوصا که بین ایسم های کاملا جدید و بروز رو جمع کردید!
من واقعا به شما حسودی ام میشه!
میشه بگید رمز موفقیت شمادر این راه چی بوده؟؟

شاید همون بت عیار باشم!
هر دم به لباسی بت عیار بر آمد دل برد و نهان شد!!

غریبه سه‌شنبه 28 خرداد 1387 ساعت 14:41

سلام
احتراما به عرض می رساند قصد اینجانب توهین یا فحاشی به شخص جنابعالی نبوده است و تنها به جریان و تفکری اشاره شده که در حمایت به حق از دین و زدودن انحرافات، جانب افراط را پیش گرفته و از ناحیه دیگری به مکتب اهل بیت -علیهم السلام- و معارف آن بزرگواران جفا نموده اند.
همانگونه که جنابعالی قبلاً فرموده اید که حجت شرعی دارید برای تکفیر تمامی عرفا و فلاسفه و زدودن انحرافات، اینجانب نیز حجت شرعی و قطع دارم که مکتب اهل بیت -علیهم السلام- از دو جهت باید مورد حمایت قرار گیرد:
۱- یک جهت آن جهتی است که بخشی از آن را شما بر عهده گرفته اید و آن حمایت از این مکتب در مقابل متصوفه ای که بعضاً بوئی از این مکتب نبرده اند و جنابعالی نیز احادیثی در رد آنها ذکر نموده اید که مورد قبول است و شکی در آن نیست. همانها که ترک دنیا برای دنیا می کنند و دکان باز کرده و رهزن خلق خدا می شوند.
۲- و اما جهت دوم آن، حمایت از مکتب اهل بیت-علیهم السلام- در مقابل جفائی است (و البته بیشتر ناخواسته و از روی عدم کارشناسی عمیق معارف آن بزرگواران) که به آن مکتب شده است نسبت به معارف آنها، که نام آن را عرفان اسلام می نهیم و فرق می گذاریم بین آن و تصوف معروف و مشهور . و قطع این جانب بر این امر است که وقتی هرکس نام عرفان برد تکفیر گردد و بدون کارشناسی عمیق و بدون جدا کردن سره از ناسره حکم ارتداد بر او جاری گردد، این وسط نه آن اشخاص (که برای ما مهم نیستند)، بلکه عرفان اهل بیت -علیهم السلامـ است که مورد جفا قرار می گیرد.
و در این میان کار ما چون راه رفتن برلبه تیغ است و نیاز به بحث های کارشناسی و عمیق دارد و هرچند جای آن اینجا نیست ولیکن به فضل خدای سبحان و به یاری امام عصر -عجل الله تعالی فرجه- نمونه هائی در اینجا می آورم که مشخص گردد عرفان اصیل در نزد اهل بیت است و اگر کسی چیزی گفته از آنها گرفته و بعضاً رنگ و لعابی زده و یا منحرف کرده و یا اصلاً نفهمیده و از خود بافته و باید اینها را تفکیک کرد و از هم جدا نمود نه اینکه آسانترین کار را نمود و آن همان تکفیر است.
به هر حال اگر در کامنت اینجانب توهینی به جنابعالی شده است پوزش می طلبم. عفو بفرمائید.

سلام
بهرحال لفظ‌تان دربارهء مخاطب تان (این حقیر) نامناسب بود و ما هم به همان ایراد گرفتیم
بگذریم... و اما دربارهء عرفان مورد تأیید شما و نمونه هایی که خواهید آورد بنده به شخصه اکیداً از این موضوع استقبال کرده و حتماً بررسی خواهم نمود بحول الله و قوته
موفق باشید

host_110 سه‌شنبه 28 خرداد 1387 ساعت 02:33

سلام علیکم
از آنجایی که حضرتعالی برای هر پرسشی پاسخی در آستین دارید شایسته است دوست عزیزتان آقای اوسعی را در پاسخ به معاندین قران یاری نمایید .بلکه در این آستین فراخ پاسخی در خور ذکر یافت شود.
شما هم موفق باشید.

سلام علیکم
پیشنهادتان را بجای طرح نزد حقیر، نزد همان فرد مذکور مطرح کنید تا اگر لازم دانست از کمک اینجانب بهره‌مند شود
ممنون از دعای خیر برای موفقیت
یاعلی

علوی ۳۱۳ دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 23:49

نمی دانم تا به حال سخنان اخیر دکتر سروش را خواند ه اید یا نه اما یک نکته خیلی جالب درآنهاست بخصوص برای دوستانی که بسیار مایلند به تکلیف دینی خود در باره ایشان عمل کنند و در عین حال تکلیف دینی خود نیز می دانند که از کسانی که به بتهایشان خرده گرفته اند انتقام بگیرند!! ایشان برای اثبات سخنان خود در جواب آقای سبحانی مطالبی را از بعضی علامه ها و بعضی حضرتها که از اساتید خود جناب سبحانی هستند آورده که با آنها کاملا بتواند سخن خود را اثبات کند!! جالب اینکه این بی عمامه کاری نکرده جز اینکه سخنان آن با عمامه ها را تکرار کرده است!! بالاخره تکلیف ما مشخص نشد که این تکلیف دینی چگونه است و ما چه باید بکنیم که هر دو سخنشان یکی است؟! به تکلیفمان در مقابل این بی عمامه ها عمل کنیم یا آن با عمامه ها که بی شک گناهشان بیشتر است چرا که با سخنان خود سند دست این بی عمامه ها می دهند؟!!!!!

احسنت! نکته مهمی است که باید آقایان جوابگو باشند
اگر جوابی داشتند در این خصوص، این پرسش را هم جواب دهند که در کامنتهای یک وبلاگ نوشتم در همین خصوص:
چرا اگر فلان حرف کفرآمیز را سروش بگوید "مفسد فی الارض" و "رشدی زمانه" می شود و حکم قتلش از حوزه در می آید و... اما همان حرف بل بدترش را فلان روحانی نما بگوید هیچ ایرادی ندارد و تجلیل و تمجید هم می شود؟

علی دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 22:55

سلام

اینکه یکی از خوانندگان وبلوگ از شما در مورد محرم شدن توسط کودک سوال کرده بودند خواستم عرض کنم این چنین ازدواج ها اگر به این منظور صورت گیرد باطل است زیرا در ازدواج به سبب ازدواج است که محرمیتی صورت میگیرد و به دلیل عقد یک سری افراد به هم محرم میشوند نه اینکه به سبب محرمیت افراد دو نفر بینشان عقد خوانده شود (( اینجا سبب و مسبب مهم هست))هر چند متاسفانه به غلط این موضوع رواج دارد و البته در بین اقایان علما هم این اختلاف وجود دارد.

سلام
دربارهء مطلبی که در باب سبب و مسبب گفتید نکاتی مطرح است ذیل ابحاثی نظیر خلط واقعیات و و اعتباریات در فقه و اصول که جای طرح آن نکات، اینجا نیست لکن اختلافی که بین علماء از نظر فتوا موجود است این است که اگر کسی برای صرف محرمیت با کسی، دختر او را عقد موقت کند و هیچ رغبت جنسی نداشته باشد اینجا آیا عقد صحیح است یا خیر که عده ای قائلند صحیح است و عده ای آن را محل اشکال می دانند
موفق باشید

امیر ز دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 22:45

به نام خدا
سلام
قابل جناب علوی رو نداشت، تا باشد از این کارها که به هدایت می انجامد.
نسبت به پیشنهاد جناب علوی هم هرگاه مدیر وبلاگ صلاح دیدند من می گذارم.
"و بیشتر مردم، هرچند تو اصرار داشته باشی، مؤمن نخواهند شد." (یوسف، آیه 103)
موفق باشید
یا مهدی(عج)

ساما دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 22:29 http://kahf.blogsky.com/

شما به نوعی فدییسم افراطی دچار شده اید . در حالی که این باور واضح البطلان است .مسلما تعقل باید قبل از ایمان باشد .و ایمانی که پایه عقلی نداشته باشد صرفا یک احساس است تا یک عقیده .راه نقل برای اثبات عقاید راهی نامطمین است زیرا
1.با خبر واحد نمی توان قطع حاصل کرد و خبر واحد وظن در فقه و تکلیف کارآمد است نه در عقیده و باور.
2.روایات قطعی در باب عقاید -چه متواتر معنوی چه لفظی- بسیار اندک است.
3. همان گونه که در روایات فقهی روایات متعارض یافت می شود در روایات عقیدتی نیز چنین روایاتی دیده می شود.
4.تعیین مصداق برای لعن کاری بس دشوار است .روایاتی داریم که شیعه را لعن نکنیم و حتی عایشه و جعفر برادر امام حسن عسکری را.
5.رفتار علمای مخالف منش عرفان با عارفان رفتاری بسیار دوستانه بوده است.
الف:مگر نه اینکه در مدرسه مرحوم گلپایگانی تدریس فلسفه و عرفان ممنوع است ولی خود ایشان بر پیکر مرحوم امام نماز گزاردند و گریستند با آن که امام قایل به وحدت شخصیه بودند.
ب:مرحوم کاشف الغطاء با تحت الحنک خود کفش های مرحوم بحر العلوم را پاک می کردند و منش بحر العلوم معلوم است .
ج:روایاتی که بر ضد اجتهاد است ب مراتب بیشتر از روایات مخالف عرفان است.
6:بسیاری از آیات و روایات را نمی توان جز با آرای عرفا تفسیر کرد.مانند هوالاول و الاخر و الظاهر والباطن که جز با وحدت شخصیه معنا ندارد.و نیز نحن اقرب الیکم من حبل ورید و نیز هو معکم اینما کنتم .
7. تعداد قلیلی نبود می توان در قذن حاضر حداقل 500 تا را نام برد.
8.مرحوم بروجردی خود در فلسفه شاگرد جهانگیر بوده است.
9.خرد ورزی

؟؟؟
ممنون از دقت تان!
در قسمت آدرس وبلاگ که باید آدرس وب خودتان را (در صورت وجود) بنگارید آدرس وب بنده را وارد کرده اید! و سپس اندر فضائل تعقل و خردورزی داد سخن ها داده اید و... خطاب به کسی که مطالب فراوانی در باب عقل و اهمیت آن نگاشته و بابت دفاع از حریم تعقل و خردورزی متحمل زحمات و صدمات فراوانی از جانب جهال و شخصیت پرستان گشته است!
کاش کمی به خود زحمت می دادید و مطالب قبلی خصوصاً پاسخ کامنتها را با دقت مطالعه می کردید تا ببینید بنده بخاطر اصرار روی حجیت ذاتی عقل و... بارها توسط بعضی از همین عرفا مورد هتک و توهین قرار گرفتم
در وبلاگ سابق، یکی از خوانندگان گفته بود شما به راسیونالیسم افراطی دچار شده ای (پرستش عقلانیت) حال جنابعالی برعکس آن!
لابد فردا کسی خواهد آمد و با خواندن نوشتار (خلیفه مبطل وضوء) و (هذیان می گوید) در سایت، خواهد گفت شما دچار وهابیت افراطی شده ای!!!؟؟
با این مقدار دقت ورزی که از شما دیده می شود حساب سایر مطالب تان هم معلوم است که چقدر دقیق است نظیر قصه 500نفر!!!
موفق باشید و مدقق

علوی ۳۱۳ دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 15:48

با سلام
در ابتدا میخواستم از طریق ایمیل از دوست بسیار عزیز آقای امیر ز بسیار تشکر کنم که این لطف را در حق بنده کردند ولی با خواندن کامنتها همینجا از لطف و بزرگواری ایشان کمال تشکر را دارم.
نزد خداوند متعال ماجور باشند ان شاءالله
ضمنا میخواستم از همان طریق ایمیل پیشنهاد دهم که لینکها را در صورت صلاحدید ایشان و مدیر وبلاگ همینجا(در کامنتها) به صورت عمومی بگذارند که همگان بتوانند از آنها استفاده کنند که این پیشنهاد را هم همینجا گفتم.
از دوست خوبم "من و متعه ام" هم بسیار بسیار سپاسگزارم که زحمت کشیدند و مطالب را به من رساندند و مرا بیش از پیش شرمنده لطف خود کردند.
با آرزوی موفقیت برای همه دوستان
در پناه خدا

سلام
ممنون از پیشنهادتان منتها از جهاتی فعلاً صلاح نمی بینم
موفق باشید

علی دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 14:28

سلام

در مورد محرم کردن که یکی از دوستان را راهنمایی کرده بودید (به سبب ازدواج باید محرمیت صورت گیرد نه به سبب محرمیت ازدواج ) اینکه سبب و مسبب کدام باشه حلال وحرام بودن این کار را معلوم میکند.

سلام
متوجه فرمایش شما نشدم
با بیانی دیگر بفرمایید

موسوی یکشنبه 26 خرداد 1387 ساعت 19:07 http://www.4choob.blogfa.com/

دوست عزیز
من چند تا از مطالب وبلاگ شما را خواندم
از این که دغدغه حقیقت دارید خوشحالم
اما چند نکته به نظرم آحمد:
۱.اندیشه با رهروان اندیشه متفاوت است و یک اندیشه یا روش را نباید با رهروان آن نقد کرد و الا وای بر اسلام.
۲.خلط میان معانی تصوف و عرفان موجب بسیاری از اشتباهات شده است. معانی این الفاظ در طی قرون عوض شده است.
۳.اگر چه می توان اشتباهاتی را در میان افکار عارفان و..یافت ولی در هر صورت اینان گروهی بودند که به خاطر خدا و یافتن حقیقت این راه را برگزیده اند و به راه خود ایمان داشته اند و حجیت قطع ذاتی است .و برای شخص حجت.می توان روش آنها را به نقد کشاند ولی نمی توان لعن کرد و دشنام داد.
۴. در میان علمای شیعی و حتی فقها بسیاری را می توان یافت که به عرفان گرایش داشته اند.سید ابن طاووس،ابن فهد حلی،میرداماد،ملا صدرا،شیخ بهایی،ملا هادی سبزواری، و از معاصرین :علامه طباطبایی،امام خمینی،مطهری،خیل عظیم شاگردان حسینقلی همدانی مانند بهاری ،قاضی ،و شاگردان قاضی....حتی مرحوم خویی با قاضی مراوداتی داشته است.
نمی توان به راحتی اینان را لعن کرد و دشنام داد ومنحرف خواند .آیا می توان اختلافات فقهی را به جدال و لعن و تکفیر کشاند.

متشکر
1.اگر رهروان یک اندیشه، اشتباه موردی و فردی و جزئی کنند بله فرمایش شما درست است و نباید به حساب مکتب شان گذاشته شود اما اشتباهی که بنیانی و مکتبی و ناشی از نوع چینش تفکری آنان و نادرستی اندیشه شان است چه؟ (اشتباه سیستماتیک و روشمند)
2.ریزتر و با ذکر مصداق از وب حقیر بفرمایید تا بررسی و عرض کنم
3.حجیت قطع بر فرض که ذاتی باشد ربطی به تکلیف دیگران ندارد که به آن قطع نرسیده اند تکلیف ما تابع قطع خودمان است و حجتهای خودمان نه قطع آن طرف
مثلاً شما موظفید یک کافر بودایی (که فرضاً به طریق خود قطع دارد) را نجس بدانید و دختر به او ندهید و... گرچه او بابت قطعش معذور باشد نزد خدا و باید سایر احکام غیرمسلمان را بر او بار کنید و نمی توان به صرف قطع آن فرد، احکام را معطل نگه داشت
ضمن اینکه آیاتی از قرآن مثل الکهف آیة104 و الفاطر آیة8 و... درباره قاطع است و معتقدان به حجیت ذاتی قطع باید پاسخی به مفاد آن ارائه نمایند
همچنین آیاتی که ما را مجاز به لعن می کند نسبت به کسانی که ضلالت خاصی دارند نیز در قرآن فراوان است
4.بسیاری نیستند! بله اقلیتی از فقهاء شیعه چنین گرایشهایی کم و بیش داشته اند و در مقابل نیز مخالفان پرشماری هم در درون علماء داشته اند که نتیجتاً به نزاعهایی کشیده شده است در حدود مختلف و بعضاً تکفیر هم شده اند از سوی علماء طراز اول
همین قاضی را علماء نجف بعضاً جواب سلامش را هم نمی دادند و شهریه اش را قطع کرده بودند برخورد آیت الله العظمی بروجردی با طباطبایی نیز معروف و مشهور است و موارد مکرر دیگری نیز در تاریخ قدیم و معاصر هست که جای بیان آن اینجا نیست
مرحوم آیت الله العظمی خویی هم مراوده ای نداشته اند بله گفته می شود صرفاً به اصرار یکی از آقایان، با قاضی مختصر برخوردی کرده اند و یک ذکر روایی از او گرفتند که همان مراوده مختصر را هم بعدها ادامه ندادند و سیره ایشان در مخالفت با عرفا تفاوتی با سایر فقها نداشته است
بهرحال ملاک برای ما شخصیت ها نیستند بلکه ملاک، ادله شرعیه و عقل و نقل است و هرچه نتیجهء آن باشد همان را ملاک عمل قرار می دهیم
موفق باشید

شیعه ی سنی . یکشنبه 26 خرداد 1387 ساعت 18:14 http://vahdat.blogfa.com/post-17.aspx

علاوه بر عقل آیات وروایات زیادی درکتب شیعه وسنی داریم که دلالت بر عصمت اهل بیت(ع) می نماید؟ (یک دلیل رادرادامه مطالب آورده ام)

شمابرادران چرا اهل بیت معصوم رارها کرده و به کسانی متمسک شده اید (اصحاب) که درعدالت اکثرآنها اختلاف است؟


[گل][گل][خنده][قلب][گل][بدرود]

شکر الله مساعیکم

غریبه یکشنبه 26 خرداد 1387 ساعت 15:20

سلام
تنها چند روز است که با مطالب شما آشنا شده ام و شما را یک متخصص جنگ روانی یافته ام. در ذیل مطلب رجبعلی نکوگویان دو یادداشت گذاشتم که منظر پاسخم.
و اما بعد... از شخصی پرسیده ای فرق عرفان اصیل و جعلی چیست و او پاسخ نداده و یا نداشته، و این را دلیل بر حقانیت خود پنداشته ای و بطلان عرفان اصیل. و اما ابتدا چند مقدمه:
۱- اسلام (بر خلاف تصور شما) عرفان دارد، ظرایف و لطایف دارد، تبیین عالم هستی می کند، رابطه خالق و مخلوق را بیان می کند، وظیفه عبد مشخص می کند (بندگی) و کلاس ها و سطوح مختلف درک و فهم بر اساس سطح عقل و درک شاگردان خود دارد. و عرفان اسلام حقیقت اسلام است و به دست نمی آید مگر با بندگی تام و تمام و سر سپردگی به شرع و مکتب اهل بیت علیهم السلام.
۲- عرفان اسلام از سرچشمه وحی جوشیده و در نهج البلاغه و صحیفه سجادیه نمایان شده و در احادیث سرشار از نکته و معنای اهل بیت -علیهم السلام- جاری شده است. و این تنها سرچشمه عرفان ناب اسلام است.
۳- فرق است میان عرفان اسلام و عرفان مسلمین. به جز معصومین - علیه السلام - هر کسی از مسلمین هر چه گفت یا بافت به اسم عرفان، دلیلی ندارد که مورد تأئید معصوم و مطابق با عرفان اسلام باشد. به جز در خانه معصوم عرفان یافت نمی شود و به شرق و غرب برویم باز چیزی یافت نمی شود.
گاهی مواقع عرفان اسلام و عرفان مسلمین در حد مشترک لفظی هستند.
۴- در عرفان اسلام شخصیت پرستی نیست که هر که هر چه گفت همان درست باشد، و جمود نیز نیست و اگر کلام معصوم توسط شخصی توضیح داده شود مسموع است.
۵- یک خطر که اسلام را تهدید می کند و شما نیز در برابر آن قد علم کرده اید، عرفان بافی برخی مثلاً مسلمین است که نام آنها را نه عارف بلکه صوفی می نهیم که ترک دنیا برای دنیا می کنند و در برابر دین خدا دکان باز کرده اند و راهزنی خلق از مسیر حق می کنند و زهی شرافت زناکاران و خماران بر این راهزنان.
۵- خطری دیگر و نه کوچکتر از قبلی که اسلام را تهدید می کند خشک مغزان و کوته نظرانی چون شمایند که جانب افراط گرفته اید و منکر ظرایف و لطائف اسلام شده اید و به اسم مبارزه با عرفان شمشیر بر ذوب شدگان در ولایت معصومین -علیهم السلام- و معارف ناب عرفان اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام کشیده اید و هر که به ظرایف این مکتب و اسلام پرداخت را متهم به کفر و ارتداد نموده اید و در این میان ظرایف اسلام را قربانی کرده اید.
در این میان عده ای دکان دار از خدا بیخبر بدون درک این ظرایف متولی آنها شده اند و راه خلق زده اند و این میسر نبوده در طول تاریخ مگر با کمک تنگ نظران و جاهلان عالم نمائی چون شمایان.
و شما روز حساب چگونه پاسخ گو خواهید بود؟

سلام
بنده را هرچه یافته اید برای خودتان نگهدارید و نگران حساب و کتاب اخروی حقیر نیز نباشید
ضمناً این را اکیداً توجه کنید که کسی "خشک مغز و کوته نظر و جاهل عالم نما" است که در مقام پرسش علمی از حقیر، فحاشی می کند و با این حال منتظر پاسخ هم می ماند!
بروید خدا را شکر کنید که کامنت تان ذیل پست (ارتشبد خلبان) قبل از دیدن این کامنت پاسخ داده شد وگرنه ای بسا آن هم بی جواب می ماند!
واقعاً وای بر تسویلات نفس اماره!
موفق باشید

علی یکشنبه 26 خرداد 1387 ساعت 09:33

سلام علیکم
ببخشید من اعتقاد دارم در عصر غیبت نباید حجاب اجباری باشد
ایا اشتباه می کنم لطفا راهنمایی بفرمایید

سلام علیکم
در عصر غیبت، احکام حجاب مثل دوران قبل از غیبت برقرار هستند و بواسطه غیبت تعطیل نمی شوند بنابراین بی حجابی منکر است و نهی از منکر نیز واجب می باشد منتها نهی از منکر چنانچه بیش از حد تذکر زبانی باشد (مثلاً با زور و اجبار و اعمال فشار و درگیری و...) برخی از مراتب آن را مطلقاً در عصر غیبت جائز نمی دانند و بعضی مراتب آن را نیز صرفاً با اذن مجتهد ِجامع الشرائط ِآگاه به مصالح مسلمین و با لحاظات مشخص و شرایط خاصی جائز می دانند نه اینکه هرکسی در هر حد شعور و دقت فقهی و به هر شکلی دلخواهش بود در این زمینه هر حرکتی خواست بکند و هر مفسده ای برپا شد بشود
موفق باشید

احمد یکشنبه 26 خرداد 1387 ساعت 01:38 http://pigeonofharam.parsiblog.com

سلام

۱. آیا مرد می تواند برای محرم شدن به یک زن با دختر نابالغ او (حتی نوزاد) به مدت مثلا یک دقیقه ازدواج موقت کند تا آن زن مادر زنش به حساب بیاید؟

۲. چند حدیث معتبر درباره ی زندگی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می خوام که برای مسلمانان اون ور آب به انگلیسی ترجمه کنم. ظاهرا دستشون خیلی خالیه و مطالبی درباره ی زندگی عملی ایشون (همسرداری یا تربیت فرزند و ...) می خوان. اگه منبع آنلاینی هم سراغ دارید بفرمایید.

سلام
1.بله لکن باید آن متعه، برای آن کودک، مفسده نداشته باشد و به فتوای بعض فقها باید مصلحت هم داشته باشد (برای خود طفل) مثلاً مهر مناسبی در نظر گرفته شود که بعد از بلوغ به دختر داده شود و عرفاً بگویند به نفع دختر بوده است
ضمناً نباید مدت متعه خیلی کم باشد در حد چند ثانیه بلکه حداقل چند دقیقه باشد که بتوان تمتع و تلذذ تقدیری را فرض کرد و کلاً هم خالی از قصد تمتع نباشد
2.کتابی که مقید باشد فقط از احادیث معتبر (به معنای فقهی و رجالی) استفاده کرده باشد و در این زمینه حاوی مطالب مفصل باشد سراغ ندارم و خود بنده هم فرصت تحقیق این گونه که ساعتها کار می برد را ندارم اما اگر کتاب (زندگانی فاطمة الزهراء) تألیف سید هاشم رسولی محلاتی (دفتر نشر فرهنگ اسلامی) را تهیه کنید تا حد بالایی می توانید از حیث مطلب برای ترجمه، تأمین شوید
آن نرم افزاری هم که سابقاً خدمت تان متذکر شدم (گنجینه روایات نور) هم اگر تهیه کنید به وسیله search در احادیثش که ترجمه فارسی هم شده می توانید به مطالب فراوانی دسترسی پیدا کنید (با کلیدواژه‌های فاطمه و الزهراء و...)
موفق باشید

امیر ز یکشنبه 26 خرداد 1387 ساعت 01:30

به نام خدا
سلام
دوستان در صورت تمایل به بنده یک ایمیل بزنند تا براشون لینک کتب سایت www.erfan5.net را که آپلود کرده ام بفرستم.
لینک کتب را برای جناب علوی فرستادم.
موفق باشید
یا مهدی (عج)

علوی ۳۱۳ یکشنبه 26 خرداد 1387 ساعت 00:01

سلام مجدد
بسیار سپاسگزار می شوم از شما و همه دوستان

سلام
یاعلی

وبلاگ « من و متعه ام » شنبه 25 خرداد 1387 ساعت 22:23 http://man-mote.tumblr.com

با سلام
کتب آقای میلانی تماما نزد بنده موجود هست و جمعا حدود 60MB هست که بدلیل حجم بالا ، ولو امکان آپلودش باشه امکان دانلودش برا دوستان ممکنه میسر نباشه.
این کتب مجموعا از سه منبع اخذ شده :
1- سیدی یکی از دوستان خیلی خیلی نزدیک!!!!
2- سایت عرفان پنج که میفرمایید مشکل داره برا دانلود شما
3- سایت تقریرات / بخش آقای میلانی
http://www.taghrirat.com
که این آخری هم دامینش اکسپایر شده و همه اطلاعاتش پریده!
لذا اگر کسی کتاب خاصی رو مد نظر داره بگه. دوستان نزدیک هم میتونن حضوری تحویل بگیرن کل کتابها رو!
دوستان غیر نزدیک هم نزدیک نشن لطفا!

علوی۳۱۳ شنبه 25 خرداد 1387 ساعت 16:34

سلام
من تا به حال چند بار و در زمانهای مختلف سعی کردم از سایت www.erfan5.net
دانلود کنم ولی متاسفانه موفق نشدم
به غیر از لینک صفحه اول(خلاصه کتابها) هیچ لینک دانلود دیگری کار نمی کند.

سلام
اخیراً گاهی این سایت دچار اختلال می شود و بعضی دوستان دیگر هم همین فرمایش شما را مطرح کرده اند
بنده همین جا از همهء دوستانی که کتب استاد میلانی را داونلود کرده اند و امکان اتچ آن را دارند (به نحو فشرده) درخواست می کنم چنانچه برای شان امکان دارد به آدرس شما ایمیل کنند
موفق باشید

mim alef شنبه 25 خرداد 1387 ساعت 11:03

متأسفانه جواب منطقی و آنطور که انتظارش را از شما داشتم دریافت نکردم. صرفاً بفرمایید آیا اساساً امکان شناخت از راه مکاشفه امکان دارد؟ بله یا خیر؟ از راه فلسفه و تعقل چطور؟ اگر جواب سوال دومتان مثبت است از ارائه دلایل نقلیتان در مورد سفارش به یادگیری فلسفه و منطق استفاده کنیم ان شاء الله تعالی...
بهر حال امیدوارم این بار منطقی تر جواب بدهید.

پاسخی که خدمت حضرتعالی دادم از نظر حقیر، کاملاً منطقی است و ابهام و ایراد عقلی خاصی ندارد با این حال شما می فرمایید منطقی نیست
خب با این حساب اگر پاسخ بعدی را هم منطقی بدهم طبق دیدگاه خود، احتمالاً خواهید فرمود منطقی نیست و همینطور سایر پاسخها
این گونه هم وقت من تلف می شود و هم شما
بنابراین بهتر است به جای اینکه به پرسش بعدی بپردازیم شما لطف کنید مورد غیرمنطقی پاسخ قبلی را مرحمت بفرمایید که روی آن صحبت کنیم ببینیم مشکل کجا بوده است
موفق باشید

علی جمعه 24 خرداد 1387 ساعت 22:30

بسم الله

سلام

جناب ایت الله مجتبی شیرازی در سری سخنرانی های جدید خود در رابطه با خزعبلات فلسفه و عرفان صحبت می کنند. از دوستانی که با زبان عربی آشنایی دارند و همچنین از مدیر محترم وبلاگ درخواست دارم که به آن ها گوش دهند.

http://al-hadeeth.net/

با تشکر.

سلام
بنا بر سوابق ایشان، قاعدتاً باید مطالبی شنیدنی داشته باشند
امید که فرصت و امکان و توفیق، حاصل شود
ممنون از شما
یاعلی

فیض جمعه 24 خرداد 1387 ساعت 17:55

عرض سلام و آرزوی سلامتی برای شما.

آیا نماز ظهر جمعه رادر شهری که نماز جمعه خوانده میشود باید دیرتر خواند؟

سلام
در عصر غیبت، نماز جمعه ولو با همهء شرایط فقهی‌اش اقامه شود بازهم به فتوای مشهور فقهاء، حضور در آن، واجب عینی نیست فلذا مشکلی در این جهت نیست و می توان همان اول ظهر، نماز ظهر را خواند
موفق باشید

حسین جمعه 24 خرداد 1387 ساعت 13:12

سلام
این روایت از نظر سند در چه وضعیه:

قال أبو جعفر علیه السلام: یا أبا حمزه.. انما یعبد الله من عرف الله، فاما من لا یعرف الله کانما یعبد غیره هکذا ضالا. قلت: اصلحک الله وما معرفة الله؟ قال: یصدق الله ویصدق محمدا رسول الله صلى الله علیه وآله فی موالاه علی والائتمام به، وبائمة الهدى من بعده، والبراءه الى الله من عدوهم، وکذلک عرفان الله. قلت: اصلحک الله، ای شیء اذا عملته انا استکملت حقیقه الإیمان؟ قال: توالی أولیاء الله وتعادی اعداء الله وتکون مع الصادقین کما أمرک الله، قلت: ومن اولیاء الله ومن اعداء الله؟ فقال: اولیاء الله محمد رسول الله وعلی والحسن والحسین وعلی بن الحسین ثم انتهى الامر الینا ثم ابنی جعفر - واوما الى جعفر وهو جالس - فمن والى هولاء فقد والى الله وکان مع الصادقین کما امر الله. قلت: ومن اعداء الله اصلحک الله؟ قال: الاوثان الاربعه. قلت: من هم؟ قال: ابو بکر وعمر وعثمان ومعاویه ومن دان بدینهم، فمن عادى هولاء فقد عادى أعداء الله....(تفسیر العیاشی ج2 ص116)

۳ سوال:
اول سند که اول سوال کردم بی زحمت.

دوم معنی روایت اگر زحمتی نیست.

سوم اینکه گفته شده تو روایت عرفان،این همون عرفانیه که عرفا میگن؟

ممنون از جواب.

سلام
این روایت صرفاً در تفسیر عیاشی نقل شده و بحار نیز از او اخذ کرده و آورده (ج27 ص57) و همچنین چند منبع دیگر نیز از عیاشی نقل کرده‌اند
اشکال مهم تفسیر عیاشی این است که اسانید و طرق آن را بعد از او حذف کرده‌اند بنابراین روایات تفسیر عیاشی، مرسل و غیرقابل اعتماد شده‌اند
مثلاً در این روایت گفته شده عن ابی‌حمزةالثمالی اما معلوم نیست طریق عیاشی به ابی‌حمزة چیست و افرادش کیست؟ بنابراین روایت فوق، قابل استناد اثباتی نیست
و اما معنی روایت بدلیل اینکه متن روان و راحتی دارد فکر نمی کنم برای فردی چون شما مبهم باشد فلذا از ترجمه آن با این طول و تفصیل که دارد صرفنظر می کنم مگر واژهء خاصی مبهم باشد که بفرمایید تا عرض شود
ضمناً در انتهای روایت که طبق نقل شما نام آن چهار بت به صراحت برده شده باید عرض کنم در اصل مصدر (تفسیر عیاشی) و سایر جاهایی که از او اخذ کرده‌اند این صراحت دربارهء سه نفر اول نیست و نام آنها با کنایه ذکر شده است فلذا نمی دانم منبعی که نزد شماست چقدر متقن است
و اما درباره عرفان الله هم امر بسیار روشن است
طبق این نقل، حضرت(ع) می فرمایند بندگی خدا را فقط کسی می کند که خدا بشناسد و هرکس به خدا معرفت پیدا نکند گمراه می باشد و... سپس معرفت به خدا را همان تصدیق خدا و نبی(ص) و پیروی از ائمه(ع) و دشمنی با دشمنان شان دانسته و سپس می فرماید عرفان خدا چنین است!
مشخص است که هیچ خبری از معالم تفکر عرفان ِمتعارف، نظیر عشق و کشف و شهود و وصال و فناء و وحدت وجود و امثالهم در آن دیده نمی شود و منظور امام(ع) از عرفان در اینجا همان معنای لغوی‌اش بوده (معرفت و شناخت) و نه معنای اصطلاحی‌اش که همان معنای لغوی را نیز به همین امور اساسی مذهب، تفسیر کرده است و نه خزعبلات صوفیان و بافته های عارفان
موفق باشید

عبد پنج‌شنبه 23 خرداد 1387 ساعت 02:52 http://.

احسنتم.شکرامن .مساعیک.جزاک مالله خیرا.الی لقائ

شکراً جزیلاً من الطافک

وبلاگ « من و متعه ام » چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 15:51 http://man-mote.tumblr.com

ضمن وبگردی ها به این کتاب جالب از غزالی برخوردم : تهافت الفلسفه

این کتاب مقدمه ی کتاب تهافت الفلاسفه یا تناقض گویی فیلسوفان نوشته ی محمد غزالی است که در آن به فیلسوفان 20 اشکال را وارد دانسته است. این کتاب که در سال 488 هجری به زبان عربی نوشته شده است جنجال بسیار زیادی را تا کنون که قریب به هزار سال از عمر آن می گذرد به راه انداخته که برخی پا را فراتر نهاده غزالی را به خاطر نوشتن چنین کتابی منشأ سقوط رشد مسلمانان نامیده اند! در این کتاب محمد غزالی با سلاح فلسفه به جنگ فلسفه رفته است و نگارش صریح و محکم آن بر دلایل خویش، حکم تأییدی است بر تسلط وی بر فلسفه و منطق. قبل از این کتاب نیز کتاب مقاصد الفلاسفه را در تشریح علم فلسفه نگاشته است که قرن ها در غرب از مهمترین منابع شناخت فلسفه به حساب می آمده است. این کتاب توسط دکتر حسن فتحی ترجمه شده است.

http://www.torbatjam.com/home/uploads/PDdownloads011/library/falsafeh/tahafat-ghazali.pdf

مأجور باشید

mim alef چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 09:28

با احترام
ـ به نظر شما اساساً (و بدون در نظر داشتن اشخاص و انحرافات احتمالیشان) می توان از راه کشف و شهود به کسب معرفت و شناخت نایل شد؟ آیا امکان ارتباط با عالم غیب و کسب معارف و الهامات رحمانیه و کرامات مشروعه با وجود مویدات صحیحه قرآنی و متن روایات صحیح ناممکن و غیر قابل اعتماد است؟ آیا نظیر آنچه بر حضرت مریم سلام الله علیها وحی می شد در حالیکه ایشان معصوم نبودند یا آنچه از کرامات خارق العادة برای برخی نزدیکان حضرت سلیمان علی نبینا و آله و علیه السلام در قرآن آمده است و می دانیم او معصوم نبوده (و چه بسا عاقب به خیر هم نشده باشد) برای انسانهایی در این عصر و زمانه امکان پذیر نیست؟ ایکاش خودتان نیز همانطور که مدام در نوشتجاتتان به این نکته توصیه مینمایید، بدون در نظر داشتن شخصیتهای این عرصه و در کل، بدون برخورد با مصادیق، به خدشه در اصول عقاید عرفانیه می پرداختید و از «من قال» جهیده بر «ما قال» قرار می گرفتید...
در پایان امیدوارم ان شاء الله تعالی از نظرات محققانتان مستفید شوم
و من الله التوفیق و علیه التکلان

متشکرم
عرض می کنم که کشف و شهود و اموری از این دست، یکسری اموری هستند که اعتبار مشخصی نه نزد عقل دارند و نه نزد نقل
اگر به عقل گفته شود فلان شخص، به حالات خاصه! رفته و در مکاشفه، فلان چیز را دیده است پاسخی که عقل به این گزاره می دهد اگر حکم به توهم یا غلبهء قوهء خیال یا خستگی ناشی از ریاضت یا مالیخولیا یا دیوانگی یا بیماری روانی یا اسکیزوفرنیای آن فرد نباشد، حداکثر این است که یک صحنه ای دیده شده و همین!
نه حکم خاصی می دهد که دیدن این صحنه، چیزی را اثبات می کند و نه حکم خاصی می دهد بر نفی چیزی و "واقع‌نمایی" مکاشفه را عقل، تأیید نمی نماید
این از عقل و اما نقل را اگر نگاه کنیم می بینیم یکی از ابزارهای خطرناک شیطان که به تصریح قرآن و روایات، برای گمراه نمودن افراد توسط شیطان به کار گرفته می شود همین امور است و از این رو، جای تمسک به آن نیست
حتی اگر نتیجهء آن کاملاً منطبق با داده های کتاب و سنت باشد هم باز اعتباری به آن نیست چون شیطان در بعضی موارد در لباس دوست وارد می شود و با گفتن مطالب خوب شروع می کند و کم کم که اعتماد جلب شد ناگهان فرد را از جایی که گمان نمی برد به دوزخ راهنمایی می کند
در چنین فرضی صرفاً به همان مطلب کتاب و سنت، اخذ می کنیم و کاری به اینکه مکاشفه با آن منطبق شده یا نه نداریم
اساساً در تفکر اسلامی، ما به اخذ به عقل و نقل، امر شده ایم ولاغیر و در فرهنگ اهل بیت(ع) که با روایات شان به ما آموخته اند مطلبی تحت عنوان اینکه به دنبال مکاشفات باشید و مشکلات دینی تان را با آن حل کنید و از طریق آن به ادراک برسید یا امثال اینها دیده نمی شود
ضمن اینکه حضرت مریم(س) را براساس آیه 42 سورة آل‌عمران، معصومه می دانیم و مطلب ایشان خارج از بحث ماست مضاف بر اینکه ایشان بر فرض که معصوم هم نبودند بدلیل اینکه با معصوم زمان {حضرت زکریا(ع)} تعامل مستقیم داشتند چنانچه مطالب ایشان، الهی و مورد تأیید نبود آنقدر حضرت زکریا(ع) از ایشان تجلیل و تمجید نمی کرد در حالی که ما در اسلام با خاتمیت و انقطاع وحی و در تشیع با غیبت امام معصوم(عج) مواجهیم و به تعبیر آن دعا "السبب المتصل بین الارض و السماء" نزد ما حضور ندارند که بتوانیم به برکت وجود نازنینش، مطلبی را اثبات کنیم و مطلبی را ردّ
درخصوص کرامات نیز لزوماً نمی توانیم از امور خارق العادة که از این و آن سر می زند استفادهء عقیدتی کنیم چرا که قدرتهای ماورائی بسیارند و علوم غریبه هم متشعب و متکثر و تنها امری که می تواند استفادهء عقیدتی قطعی بدهد معجزه است با شرایط مفصلش که در علم کلام گفته شده است
درخصوص من قال و ما قال هم این جانب سعی کرده ام به هر دو بپردازم بدلایلی که جای طرحش اینجا نیست چرا که هر کدام فوائد خاص خود را دارد
بسیاری از مطالب سایت اینجانب ذاتاً ردّ و ابطال بعضی عقائد عرفانیه می باشد لکن اگر در جایی نام کسی برده می شود ممکن است به جهت این باشد که "هرکسی از ظن خود شد یار من" دربارهء بنده انجام نشود و صورت مسأله، درست شناسایی گردد
این سایت هم مطالب عمیق و مفیدی دارد
http://www.erfan5.net
موفق باشید و پاینده

احمد سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 13:50 http://pigeonofharam.parsiblog.com

سلام

ممنون از پاسختون. در ادامه:

۱. منظور از موارد خاصه چیه؟

۲. بحث تاریخی درباره ی حضرت زینب دختر پیامبر (ص) رو هم روشن بفرمایید.

۳. این سئوال هم بی جواب موند: ممکن است احادیثی درباره ی نحوه ی برخورد پیامبر (ص) با این مسئله (تکلیف ازدواج سابق زنان تازه مسلمان) ذکر کنید؟ می خواهم بدانم مسلمانان صدر اسلام چطور این مسئله را حل می کرده اند.

سلام
1.موارد قلیلی در فقه داریم که بعضی احکام برای تازه مسلمانان بطور نسبی با تخفیف گفته شده مثلاً طبق بعض فتاوا اگر کسی شرب خمر کند و بعداً معلوم شود که این فرد، تازه مسلمان است و به این جهت اصلاً نمی دانسته که حکم شرع دربارهء خمر چیست اینجا حد شرب خمر، ساقط است در حالی که برای فرد قدیم الاسلام چنین عذری به این راحتی پذیرفته نمی شود و سخت تر گرفته می شود و...
غیر از این موارد خاصة، در سایر موارد، تمام احکام تازه مسلمان و غیر او یکسان است
2.در این زمینه بحثهای مفصلی بین علما انجام شده و عده ای به اینکه سه دختر حضرت خدیجة(س) {غیر از فاطمة(س)} دختران پیغمبر(ص) بوده اند نظر داده و عده ای به اینکه دخترخوانده بوده اند نظر داده اند {دختران حضرت خدیجة(س) از همسران قبلی}
بحث مفصل و تاریخی است و بنده تاکنون فرصت نکرده ام ادله طرفین را بررسی کرده و به یک طرف مایل شوم
اجمالاً قریب به این مضمون خواندم (ولی تأیید قطعی نمی کنم) که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) قائل به قول اول بوده و جناب سید جعفر مرتضی عاملی که از علماء فعلی می باشند قائل به قول دوم و در این زمینه کتابی هم نگاشته اند به نام البنات ربائب (آن دختران، دخترخوانده بودند)
3.در طرق و منقولات شیعه، احادیثی که خاصاً در زمینهء برخورد حضرت رسول(ص) با این قضیه باشد به نحوی که مورد سؤال شماست عجالتاً یافت نکرده‌ام اما از احادیث مرتبط با این قضیه یک نمونه عرض می کنم:
از امام صادق(ع) روایت شده فرمودند: اگر زنی مسلمان شود و همسرش بر غیر اسلام باشد باید بین آن دو تفریق (جدایی) ایجاد شود (الکافی ج5 ص435)
البته در بعض طرق اهل تسنن، روایاتی هست که ذیل تفسیر آیه 10 سورة الممتحنة رفتار نبی اکرم(ص) و مسلمین با این قضیه را گزارش کرده است که یک نمونه اش این است:
امیمة بنت بشر که کافر بود و در مکه نزد شوهرش ثابت بن دحداحة زندگی می کرد مسلمان شد و از شوهرش فرار کرده و به مدینه آمد رسول خدا(ص) نیز او را به ازدواج سهل بن حنیف درآورد که بعدها عبدالله بن سهل از او به دنیا آمد
این جریان را مفسرین و محدثین شیعه از طرق اهل تسنن در کتابهای خود ذکر کرده اند مثلاً بحارالانوار ج20 ص338 و مجمع البیان ج9 ص453 و... لکن تفصیل خاصی ندارد و همین است که عرض شد
موفق باشید

عبدالرحمن سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 11:36 http://heart-wrote.blogfa.com

سلام ... خدا با شماست.
--------------------------------
چند روز پیش مهمان یکی از دوستانم در شهر ساری بودم برادر کوچکتر ایشان خیلی پسر خوبیه و از بعضی جهات مثل کوشش در درسهاش واقعا خوبه اما بعضی چیزها رو رعایت نمیکنه و من همین چیزها رو من باب شوخی هی به رخش میکشیدم و بهش میگفتم تو چه جور طلبه ای هستی که فلان کار رو میکنی و یا فلان کار رو بهش بی اهمیتی و اون برای من فاش کرد که توی حوزه علمیه بابل نمونده به این خاطر که طلبه های اونجا هرشب بجای شب زندداری مذهبی شب نشینی و عیاشی داشته اند و فیلم و شو و این جور جیزها هر شب ردیف بوده خلاصه کم کم حالیم شد چرا ایشون طلبه ی نمونه اون حوزه شده است.
--------------------------------
از اون طلبه ها زیاد هم بعید نیست که قاضی فاسق مسئول رشوه خور عالم ریاکار و ریزه خوار جبت و طاقوت در بیاد.
--------------------------------
از خدا اولا ظهور جحت کمالش را درخواست میکنم و ثانیا درخواست میکنم تا وقتی که ایشان ظهور نکرده اند به ما تقوی عنایت کند تا از این ابتلاعات دور بمانیم

عصمنا الله من فتن آخرالزمان و عجّل فی فرجه صاحب‌الزمان

امیر (مدیر وبلاگ) سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 02:21 http://kahf.blogsky.com

به نام خدا و سلام
چند روزی خدمت عزیزانم اهالی کهف اصحاب، نخواهم بود
إن شاء الله از جمعه به کامنتها خواهم پرداخت
موفق باشید

احمد دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 07:46 http://pigeonofharam.parsiblog.com

سلام

عین ترجمه ی سئوالی رو درباره ی تکلیف زنان متاهل بعد از مسلمان شدن می نویسم. ببخشید اگه طولانی می شه:

در این تالار گفت و گو خوانده ام که زن تازه مسلمان باید فورا از همسر غیر مسلمانش جدا شود. من چنین چیزی را در نظرات اهل سنت نشنیده ام ولی ممکن است این مسئله از موضوعات مورد اختلاف و جنجالی باشد. تا جایی که من می دانم اهل سنت ادامه ی زندگی زن مسلمان شده با مرد غیر مسلمان را نهی نمی کنند. زن می تواند اگر خواست از شوهر غیر مسلمانش جدا شود و اگر خواست زندگی با او را ادامه دهد.

در کتاب «دختران پیامبر» [به احتمال زیاد به زبان انگلیسی] نوشته ی یک فرد سنی خوانده ام که حضرت زینب [دختر پیامبر] با ابوالعاص بن ربیع ازدواج کرده بود. این ازدواج در اوایل اسلام صورت گرفت که هنوز حکم الهی درباره نهی از ماندن در همسری مرد کافر نازل نشده بود. ابوالعاص پسر هاله بنت خویلد بود اما مسلمان نشد. وقتی در جنگ بدر علیه پیامبر (ص) شرکت کرد زینب از او جدا شد. بعدها ابوالعاص اسلام آورد و این دو دوباره با هم ازدواج کردند. البته بعضی می گویند که زینب دختر خوانده ی پیامبر (ص) بوده است اما من دربعضی متون شیعه (The Message آیت الله جعفر سبحانی - احتمالا همان ترجمه ی فروغ ابدیت) خوانده ام که دختر ایشان از حضرت خدیجه (س) بوده است.

من چگونه می توانم زنی را به اسلام دعوت کنم و به او بگویم باید بعد از مسلمان شدن از شوهرت جدا شوی؟ فکر می کنم با این کار از اسلام فراری شود. وقتی کسی مسلمان می شود تازه تغییر و تحول در او ایجاد می شود. ایمان او هنوز خیلی ابتدایی و ضعیف است و سرعت تغییر در افراد مختلف فرق می کند و ما نمی توانیم به این سرعت همه ی احکام را به تازه مسلمانان بگوییم و از آن ها بخواهیم به همه عمل کنند.

امیدوارم متوجه منظور من شده باشید. ممکن است احادیثی درباره ی نحوه ی برخورد پیامبر (ص) با این مسئله (تکلیف ازدواج سابق زنان تازه مسلمان) ذکر کنید؟ می خواهم بدانم مسلمانان صدر اسلام چطور این مسئله را حل می کرده اند. چرا زن تازه مسلمان باید فورا از شوهرش جدا شود حتی اگر شوهرش معاند با اسلام نباشد؟

فتوای فقهای شیعه در این باره چیست؟

سلام
کاملاً متوجه مطلب شدم لکن احکام خدا همانطور که می دانید تابع این امور نیست و اگر کسی واقعاً مسلمان شده باید به همهء احکام ملتزم شود و نمی توان او را به دلیل تازه مسلمان بودن، معذور دانست الّا در موارد خاصه
دقت داشته باشیم که مسلمان شدن باید روی بصیرت باشد و نه اغفال و واقعیت ها نیز نباید کتمان شود بخاطر کسب رضایت مردم در جهت مسلمان شدن شان
براساس احادیث وارده، فتوای مشهور فقها این است که زن وقتی مسلمان می شود مثل هر زن مسلمان که نمی تواند با شوهر غیرمسلمان در نکاح باشد باید از همسرش جدا شود منتها اگر قبل از نزدیکی باشد مطلقاً نکاح باطل است و اگر بعد از نزدیکی باشد باید عده نگه دارد و در این فرصت اگر مرد مسلمان شد که مشکل حل است وگرنه باید جدا شود
ضمناً عناد در این مسأله موضوعیتی ندارد و آنچه که شرعاً مهم است صرف کفر شوهر است
موفق باشید

حسین یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 15:30

سلام آقا امیر.
تو نوشته هاتون خوندم وقتتون خیلی کم هست.با این وجود ایراد نداره سوال زیاد میپرسم؟اگر مشکلی هست نمیپرسم دیگه.چند تا سوال بازم دارم:
در مورد تقیه یه روایت دیدم،ولی ترجمشو نمیدونم،میشه بی زحمت ترجمشو بگین و بگین که سندش در چه وضعیه و قابل قبول است یا نه؟:

انما جعلت التقیة لیحقن بها الدم، فاذا بلغت التقیة الدم فلا تقیة! وایم الله لو دعیتم لتنصرونا لقلتم: لا نفعل! إنما نتقی! ولکانت التقیة أحب إلیکم من آبائکم وأمهاتکم! ولو قد قام القائم ما احتاج إلى مساءلتکم عن ذلک ولأقام فی کثیر منکم من اهل النفاق حد الله! (التهذیب ج6 ص172)

سوال بعد:
فرق روایت با حدیث چیست؟

سوال سوم:
اخبرنی و حدثنی و...چه معنی میدن؟

سوال چهارم:
اینکه میگن فلان راوی از مشایخ فلان کس هست یعنی چی؟

ممنون باز.

سلام بر برادر عزیز
پرسشهای شما بعضاً پرسشهای خوبی بوده و پاسخهایش برای دوستان، مفید است گرچه وقتی که بنده می توانم به امور نتی اختصاص دهم محدود است لکن این وقت محدود، چه در پاسخ به پرسشهای مناسب صرف شود و چه در نگاشتن پست و سایر امور، فرقی نمی کند و همگی مطلوب هستند حداکثر اینکه از وقت یکی کم می کنیم و بر وقت دیگری می افزاییم
1.روایت فوق الذکر به لحاظ سندی، مشکلی ندارد و رواتش ثقة و طریق، معتبر است
ترجمه اش اجمالاً این است که: تقیه فقط برای حفظ خون، قرار داده شده بنابراین اگر بابت تقیه بخواهد خون ناحقی ریخته شود این تقیه درست نیست (یعنی مثلاً ظالمی کسی را تهدید کند که فلان مؤمن را بکش و اگر نکشی تو را می کشم که در اینجا نمی توان به بهانهء حفظ خون خود و تقیه، آن مؤمن را کشت) و سوگند به خدا اگر شما را بخوانیم که ما را یاری کنید می گویید: نه ما در حال تقیه هستیم! و تقیه برای شما، دوست داشتنی تر از پدران و مادران شماست! (اشاره به تقیه های عافیت طلبانهء بی مبنا که مانع از انجام وظایف شرعیه می شود) و اگر امام قائم(عج) قیام کند احتیاج به درخواست از شما در این جهت ندارد (یاوران کافی دارد) و بین بسیاری از منافقان شما حد خدا را جاری خواهد کرد (اشاره به حدود الهی که الآن تعطیل است و آن موقع، حساب خیلی از کافران در لباس دین را خواهد رسید که الآن در خوشی و خرمی هستند!)
2.معروف در میان مصطلحات حدیثی، تفاوتی بین این دو نیست و یک معنا دارند گرچه بعضی ها اجمالاً تفاوتهایی گذاشته اند مثلاً نظیر اینکه روایت، آن چیزی است که گویندهء آن لزوماً معصوم نیست ولی حدیث لزوماً از معصوم باید باشد بنابراین جاهایی که یک راوی بدون نسبت دادن به معصوم، مطلبی را می گوید این را نمی توان حدیث خواند ولی روایت می باشد (هر حدیثی روایت است ولی هر روایتی حدیث نیست) و...
3.همگی به معنای این هستند که فلان راوی به من فلان روایت را گفت (خبر داد به من- حدیث کرد بر من و...)
4.وقتی می گوییم راوی الف، از مشایخ ب است این یعنی جناب ب در موارد متعددی روایاتی را از جناب الف نقل نموده و الف به لحاظ طبقات روات، یک طبقه از ب قبلتر می باشد (نزدیکتر به معصوم) مثلاً علی بن ابراهیم از مشایخ کلینی (صاحب الکافی) می باشد و کلینی موارد کثیری از روایات را از او اخذ کرده است
موفق باشید

مجید یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 09:39

با سلام و احترام مجدد
همانطور که در مطلب قبلی نوشتم من روحانی نیستم و سواد دینی چندانی ندارم تا بتوانم با این زبان با شما بحث کنم همانطور که ممکن است شما سوادی در تخصص من نداشته باشید و نتوانید با من بحث کنید اما این باعث نمی شود با هم گپی دوستانه نزنیم اگر این اینطور است بگوییند تا دیگر مطلبی ننویسم
اما مطلب گذشته من بحث شخصیت پرستی نبود خلاصه کلام من در این بود که اگر فردی مراحل اجتهاد را گذراند و عده ای از علما اجتهاد وی را تائید کردند و وی بر اساس تحقیق و تتبع به حکمی رسید و فتوایی داد مثلا رای داد گفتن یکبار تسبیحات اربعه در نماز کفایت می کند ولی نظر ما این بود که باید سه بار بگوییم حق نداریم او را به جهل متهم و تمام نمازهای وی را باطل و هر نسبتی به او بدهیم
در یک اشل بزرگتر مثلا می دانیم مرحوم آخوند در موافقت مشروطه فتوا صادر کرد ولی شیخ فضل ا.. که اتفاقا از مجتهدین مسلم بود با آن مخالفت نمود در نتیجه اگر موافقان مشروطه پیروز می شدند که شدند شیخ بالای دار می رود و اگر مخالفان پیروز می شدند لابد امثال آخوند و به نظر من این روشی درست نیست
باز تاکید می کنم من اکثر استدلالهای شما را عقلا و فطرتا و نه تحقیقا قبول دارم ولی نتیجه گیری شما را نمی پسندم برگردیم به بحث عرفان ولی چون اسم می برم نگوئید شخصیت پرستی. آقای بهجت از مراجعی هستند که در اجتهادشان شکی نیست آیا ایشان از شاگردان قاضی نیستند و همیشه از ایشان به نیکی یاد نمی کنند؟ هر چند مرجع تقلید من ایشان نیست ولی این حق را برای خودم قائل نمی شوم نسبت به نظرات ایشان بی احترامی کنم
شما مرحوم علامه را زیر سوال می برید و شاگردانشان را آیات سبحانی – حسن زاده - جوادی و مطهری و ... را به نظر شما آنها این روایات کافی و بحار و ... غیره را ندیده اند؟ دیده اند ولی نتیجه ای گرفته اند که با نظرات من و شما شاید متفاوت باشد
به امید ادامه کفتگو در مباحث مختلف

سلام و تحیت بر جناب مجید
ببینید دو گونه نگاه به این قضایا وجود دارد
یک وقت نگاه ما این است که می خواهیم خودمان کارشناسانه و با ابزار تخصصی به یک موضوع فقهی بپردازیم و حاقّ آن را طبق حجتها بدست آوریم (نگاه محققانه) و یک وقت نگاه ما این است که می خواهیم بدون اینکه خودمان وارد قضیه شویم صرفاً به این حساب که یک کارشناس، آن را بررسی کرده از او قبول کنیم و مطلب را بپذیریم (نگاه مقلدانه)
هر کدام از این دو نگاه به جای خود و در شرایط مربوطه، خوب و عقلائی و مناسب است و ایرادی به آن نیست اما نباید این دو مقام با هم خلط شود
مثلاً این فرمایش شما (اگر فردی مراحل اجتهاد را گذراند و عده ای از علما اجتهاد وی را تائید کردند و وی بر اساس تحقیق و تتبع به حکمی رسید و فتوایی داد مثلا رای داد گفتن یکبار تسبیحات اربعه در نماز کفایت می کند ولی نظر ما این بود که باید سه بار بگوییم حق نداریم او را به جهل متهم و تمام نمازهای وی را باطل و هر نسبتی به او بدهیم) مربوط به نگاه مقلدانه است نه محققانه در حالی که آنچه در نوشتارهای اینجا ذکر شده نگاه محققانه بوده است و در تحقیق نمی توان به محقق گفت شما اینطور که من تعیین می کنم فکر کن و فلان حرف را نزن و فلان حرف را بزن و.... بلکه محقق، خود به صلاحدید علمی اش تحقیق می کند و نتیجهء تحقیقش هرچه شد و به هرجا انجامید آن را بیان می نماید ولو باطل بودن نماز فلان کس باشد و... چرا که مهم در تحقیق، "فقط" دلیل و برهان است و نتیجه ای که بر آن مترتب می شود
بله کسی که در مسأله ای حرف علمی برای گفتن ندارد باید سکوت کند و دربارهء بطلان و صحت نماز هیچ کسی سخنی نگوید چرا که سخنش غیرعلمی و مبتنی بر تخیلات است و چنین کسی دقیقاً طبق فرمایش شما باید بگوید: (این حق را برای خودم قائل نمی شوم نسبت به نظرات فلان کس بی احترامی کنم)
مضاف بر اینکه آنچه عرض شد در امور فقهی مطرح می شود و نه اعتقادات بنیانی که اصلاً جای تقلید ندارد و هرکس باید به فراخور حال خویش در تحصیل برهان بر آن بکوشد و در این مقام اگر عرضی داشته ام صرفاً ارشاد به آن جهات عقلیه بوده است
دربارهء اینکه فلان فرد، روایات بحار و کافی را دیده است و... هم عرض می شود که این دلیل بر چیزی نمی شود چرا که دیدن به تنهایی موجب اتخاذ نظر نمی شود بلکه مبانی و پیش فرضها و مقدماتی هستند که مثلاً فلان روایت، با لحاظ آن پیش فرضها فلان نتیجه را می دهد و بدون آن، فلان نتیجه متضاد را و گاه کسی مبنای غلطی از اول در ذهنش چیده است که موجب میشود صدها روایات محکمات را هم جلوی او بگذارند نتیجه گیری غلط کند و کس دیگری که مبنای درستی گذاشته است حتی از روایات متشابهات نیز درست نتیجه گیری می کند
بنابراین آنچه مهم است مبنا و مقدمات استنباط است نه فقط روایت
از این روست که می بینیم فلان آقا، روایت کافی را دیده فلان آقای دیگر هم که آن آقا را تکفیر کرده هم همان روایت را دیده و هر دو با این روایت برخورد داشته اند اما مبانی این به این نتیجه و و مبانی آن به آن نتیجه رسیده است
در خدمت شما هستیم
یاعلی

فیض یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 08:45

جزاکم الله خیرا!

ماشاء الله فضای این ستون از کامنتها اینقدر از لحاظ فقهی پربار شده که تشنگانی امثال من واقعا بهره میگیریم و لذت فراوان میبریم۰۰۰ ادام الله ظلک!

وبتون پاینده!

دست حمایتش(عج) بر سر ما و شما مستدام
یاعلی

علی(باهوتاهو) یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 02:48 http://bahootahoo.blogfa.com/

سلام آقا امیر ..که جزو دوست داشتنی ترین ها هستی ..

چطورین ؟
ایام بکام هست ؟

آقا چرا دردمندان و رنج دیدگان دنیا لااقل به تعداد انگشت های دست نمی رسن تا امام زمان بیاد ؟!
.........
و این هم تقدیم به شما :

::
از فرطِ غم صاحب روح شدی آدم.

از فرطِ غم معنی بخش شادیِ پوچ خود شدی آدم .

و از فرط دنیاپرستی ،مومن گشته ای عالم !

ولی من این نمیخواهم ،

خواهم که بیرون شوم از این عالم .

شناور در دریای غمی که شکسته است بالم .

من روم پیشواز هر چه برد ایمانم با اینکه غرق ایمانم .

و روم با شوق سراغِ هر چه برد آرامم تا تیشه زنم بر تمام ارکانم
........
و ادامه اش که احتمالا می دونید کجاست اگر سری زده باشین . ..
............
شما حاضرین اینکارا رو بکنین ؟

و اگر نه پس چطور می توان مدعی بود ؟
.................

التماس دعا
خدانگهدار ..






سلام بر برادر گرامی
الحمدلله
ممنون از محبت تان
دردمندی و رنج دیدگی کافی نیست... سربازی لازم است
آن هم سربازی که کامل و درست بفهمد مولایش چه می خواهد (علم) و کاملاً در راه خواستهء مولایش حاضر باشد فداکاری کند (عمل) و همهء اینها را برای رضایت خداوند داشته باشد نه رضایت این و آن (اخلاص)
به قول آن شاعر:
این همه آب که در روی زمین است نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سرباز کم است!
موفق باشید

امیر ز شنبه 18 خرداد 1387 ساعت 21:42

به نام خدا
سلام بر جناب امیر
اگر انسان بخواهد رضایت به امر خدا داشته باشد، آیا نباید در امری که چند بار تلاش به انجام آن کرده و جوابی نگرفته اصرار بورزد یا رضایت به امر خدا با تلاش زیاد کردن ما در انجام کارها به هم ربطی ندارد؟ اگر می شود کمی توضیح دهید!!!
با تشکر فراوان ، موفق باشید
یا مهدی(عج)

سلام بر برادر گرامی‌ام
اگر اهل توکل باشد (به همان معنای کلی که عرض کردم) از این که چند بار تلاش کرده و نتیجه نگرفته طبیعتاً در می یابد که خیریتی در آن کار نیست که خدا برایش نمی سازد
مگر در مواردی که نفس ِتلاش در آنها توصیه شده ولو به نتیجه هم نرسد
موفق باشید

مجید شنبه 18 خرداد 1387 ساعت 19:53

با سلام و احترام
اینجانب تازه با این وبلاگ اشنا شدم و بیشتر مطالب آن را خوانده ام من سواد دینی چندانی ندارم تا بتوانم با شما با احادیث و آیات قرآن بحث کنم (ببخشید) ضمن اینکه با اکثر قریب به اتفاق مطالب شما موافقم ولی شما کسانی را مستقیما زیر سوال می برید که خود آنها از استوانهای فقه و بعضا در زمره مراجع تقلید بوده و هستند!! صحبت از یکسری درویش و صوفی نیست
من اینجور فکر می کنم که همانطور که ممکن است دو فقیه در باره مسایلی فتاوی مختلف بدهند ممکن است در ابعاد بزرگتر نیز دیدگاههای متفاوتی نسبت به جهان هستی داشته باشند نظیر ورود به مسائل سیاسی در دیدگاه آقایان بروجردی و خمینی

با امید راهنمایی

سلام و تحیت خدمت شما
عمده افرادی که در نوشتارها مورد اشکال بنیادین و تخطئهء اساسی قرار گرفته اند صرفاً افرادی از عارفان بوده اند که هیچ وجهه و عنوان مرجعیت به معنای فقهی اش نداشته اند بله در بعضی علوم حوزوی اجمالاً ورودی داشته اند اما اینکه مرجع فقهی بوده باشند خیر اینطور نبوده است
مثلاً فلان فردی که نقل شده روزه سکوت می گرفته (در حالی که هرکس اولیات فقه را بداند می داند که روزه سکوت در اسلام از محرمات کبیره و بدعت است) چطور می تواند استوانه فقه باشد!!؟؟
در مواردی هم که کسی مورد اشکال بنیادین قرار گرفته که مشهوریت به مرجعیت داشته نیز بازهم این عنوان، اساس روحیه و بنیان شخصیتش را تشکیل نمی داده بلکه از نظر عقیدتی یک عارف بوده که صرفاً در مقام عمل به احکام، به فقه و شریعت عمل می کرده و در استنباط فقهی، فی الجمله تخصصی داشته اما عقائدش همان عقائد عرفانی بوده و نه عقائد مشهورهء فقها و محدثین شیعه
مضاف بر اینکه همین افراد نیز مخالفان قَدَری در حوزه ها و از میان مراجع معظم تقلید داشته اند که بر محققان تاریخ، پوشیده نیست و خارج شدن آن بزرگواران از صحنهء زعامت حوزوی و مرجعیت دینی، قصه دردآلود و عبرت برانگیزی است که کمترین تأمل در آن بر محقق بصیر، حقائق عجیبی را بالعیان روشن خواهد کرد و نشان می دهد که مطالب معرفتی و عقیدتی، در پیچ و خم منازعات سیاسی و پیچیدگی های اجتماعی دچار آسیب های جدی شده و امر را بر خیلی از تازه واردان معارف، مشتبه کرده است
همهء اینها یکطرف و این حقیقت نیز یکطرف که آنچه بنده عرض کرده ام مطالبی علمی و مستدل و مستند بوده و بند به شخصیت هیچ کس نبوده و نیست بلکه صرفاً به ادلّه و براهین از عقل و نقل، پشتیبانی می شود و هرکس می تواند نقد علمی (و نه احساسی یا کودکانه) بر مطالب ما بیاورد متشکر هم می شویم
ما از ائمه(ع) آموخته ایم که همیشه ملاک، دلیل و برهان است و نه اشخاص
اشخاص را با حق باید سنجید و نه حق را با اشخاص
موفق باشید

علوی۳۱۳ شنبه 18 خرداد 1387 ساعت 13:33

سلام
بله حق با شماست سوالم خیلی مفصل بود و لازم است که تحقیقات بیشتری در این مورد انجام دهم
اما سوالم را به طور اجمالی تکرار میکنم که مثلا در ذهن من چند نکته منفی در مورد شخص سید حسن ابطحی هست که انحرافش را آشکار میکند که یکی از آنها گرفتن اعتراف به گناه نزد شخصی معمم در اولین مراحل به اصطلاح سیر الی الله ایشان است!
یا در مورد حداد همان مساله بالاتر دانستن خود از مقام حضرت سلمان(رض) است و ...
سوال من در همین حد است از شما که تحقیقاتی در زمینه این عارفان انجام داده اید که به طور مثال چه نکته منفی از شخص عبد الکریم کشمیری از دیدگاه انحرافات عرفانی در ذهن دارید و همینطور در مورد شاه آبادی خصوصا شاگردانش یا ملا آقاجان زنجانی و یا همین سید حسن ابطحی،ذکر یک نکته کوچک هم کافی است تا سرآغاز تحقیقات قرار بگیرد

سلام
دربارهء کشمیری حدود سه سال پیش تحقیقاتی انجام داده بودم و نکاتی از انحرافاتش به دست آورده بودم منتها بعدها بدلیل اینکه فرد کم‌اهمیتی در عرفان است و در نقدهای مان خیلی با او سر و کار نداریم موارد از خاطرم رفت الا یک مورد که همان دادن اذکار مخصوص و به تعداد معین و شکل مشخص به افراد بوده است که در این آدرس توضیحاتی داده ام دربارهء اشکال شرعی و بدعت بودن آن
http://www.313amir.ir/?p=qasd-e-rajaa
شاه‌آبادی هم جریانش مفصل و مربوط به خارج از اینجاست و اما دربارهء سیدحسن ابطحی، کتاب "عشق و عرفان" در صفحات میانی اش به او پرداخته است که می توانید از اینجا داونلود بفرمایید
http://www.erfan5.net/Books.htm
جزا الله مؤلفه خیراً
و اما درخصوص ملاآقاجان زنجانی تحقیق جامعی نکرده ام و صرف مطالعه حدود ده صفحه پراکنده دربارهء او حجتی در دست اینجانب قرار نمی دهد که او را تخطئه نمایم گرچه همین که امثال ابطحی به شاگردی او منتسب هستند به تنهایی شک برانگیز است
موفق باشید

امیر ز شنبه 18 خرداد 1387 ساعت 12:39

به نام خدا
سلام
شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) تسلیت باد.
1) این سخن که تمام موجودات این عالم به واسطه وجود پیامبر (ص) خلق شده اند، درسته؟ یعنی دلیل وجود ما وجود پیامبر هست؟
2) و همچنین آیا در تاریخ یا روایات داریم که هر موقع حضرت فاطمه (س) پیش پیامبر (ص) می آمدند، پیامبر (ص) بلند شده و دست حضرت فاطمه (س) را می بوسیدند؟
موفق باشید
یا مهدی(عج)

سلام و عرض تسلیت متقابل
1.از بعضی روایات استفاده می شود که خداوند، خلقت حضرت محمد(ع) و امیرالمؤمنین(ع) و حضرت صدیقة(س) و حسنین(ع) را مقدمهء خلقت آدم(ع) و بنی آدم قرار داده و آنچه از انسانها از نسل آدم(ع) تا قیامت بوجود خواهند آمد به برکت وجود آن پنج نور گرامی هستند لکن این روایات نیاز به تحقیق عمیق سندی و دلالتی دارند و جهات دیگری هم در بعضی روایات آمده که اکیداً محل تأمل هستند و بحث و مناقشه در آنها وجود دارد
2.محبت والای حضرت رسول(ص) به صدیقةطاهرة(س) از مسلمات تاریخ و حدیث است و همچنین بوسه زدن مکرر ایشان بر دختر مکرمه شان در کثیری از نقلهای تاریخی و حدیثی وارد شده است اما این مطلبی که می فرمایید، در طرق متعددی وارد نشده است و مضمون مشابه آن صرفاً در معدودی از منابع نقل شده است مثلاً مستدرک الوسائل ج9 ص159
یاعلی

مهم نیست شنبه 18 خرداد 1387 ساعت 12:05 http://sajjade.parsiblog.com

با سلام
تصوف در جوامع غربی به روز رسانی شد.
منتظر حضور شما و نظرتان در مورد این مقاله هستیم......
یا مهدی

سلام
می خوانم إن شاء الله
یاعلی

علوی۳۱۳ جمعه 17 خرداد 1387 ساعت 23:55

با سلام
ایام شهادت دخت نبی اکرم ام ابیها حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را به شما و همه شیعیانی که انشاءالله با پیروی از فرزندان معصومین ایشان،موجب دلگرمی و شادی آن حضرت هستند،تسلیت میگویم.
سوالی برایم پیش آمده در مورد مباحث عرفا و انواع و اقسام گوناگون آنها خصوصا در تشیع
به طور مثال یک سلسله مربوط به شخص قاضی و شاگردان اوست هچون عبدالکریم کشمیری و هاشم حداد و ....
سلسله دیگر (البته آنگونه که من در ذهنم تصور و تقسیم کرده ام که امیدوارم شما تصحیح و کاملش کنید) مربوط به شخصی با نام ملا آقا جان زنجانی و شاگردانش به خصوص سید حسن ابطحی است...
گونه دیگرش مربوط به شیخ رجبعلی است و اینکه او ظاهرا استاد نداشته و همینطور شاگردانش که زیاد شناخته شده نیستند بر خلاف قبلیها
گونه دیگرش هم که بسیار بسیار شناخته شده اند و مربوط به مباحث عرفان شاه آبادی است و ....که ظاهرا بحث "عرفان نظری" است البته شاید بعضی شاگردان این شخص را به طور کلی بتوان گونه ای مستقل نامید!
از گونه های دیگرش هم شاید بتوان شیخ جعفر مجتهدی یا نخودکی و...را نام برد.
می خواستم نظرتان را به طور کلی در مورد هر کدام از اینها و همینطور اشتراکات و اختلافات و ارتباطاتشان البته تا جایی که مقدور باشد و شما مطلع باشید بدانم البته در مورد شیخ رجبعلی ونخودکی و قاضی و بعض شاگردانش مطالبی از شما خوانده ام اما در مورد بعضی اشخاص نکات مبهم برایم زیاد است همچون شخص عبدالکریم کشمیری
و یا ملا آقاجان زنجانی ضمن اینکه تا حدی گمراهی شاگردش یعنی سین حسن ابطحی برایم روشن است اما مایلم در مورد شخص او بیشتر بدانم اگر شما اطلاع بیشتری دارید.
در مورد شاه آبادی هم مطلب بسیار بسیار برایم مبهم است چون آنچه که در مورد ایشان میشنوم سعی بر مبری نمودن او از عرفانهای دیگر و سعی بر معرفی نمودن او بعنوان استاد عرفان نظری است(البته از آنجا که ایشان استاد فلسفه هم بوده اند شاید بتوان آن را نوعی فلسفه نامید) ضمن اینکه مایلم نقدی از لحاظ عرفانی و مباحث مربوط به آن در مورد بعضی شاگردان ایشان بدانم حتی اگر لازم بود به طور خصوصی.
البته شاید شما به طور کلی از لحاظ گرایشی که آنها به عرفان داشته اند،همه آنان را نقد کنید اما سوال من در مورد نوع و چگونگی انحرافات عقیدتی هر کدام از اینهاست و اینکه در نظرات یا عقاید و افکارشان در کجا به خطا و انحراف منجر به کفر و بدعت رفته اند؟
ضمن اینکه از این گونه ها اگر بیشتر میشناسید ممنون میشوم آنها را هم با ذکر چگونگی انحرافشان برایم معرفی کنید.
موفق باشید و در پناه خدا

سلام و عرض تسلیت متقابل
خیلی گسترده پرسیدید... بنده در طول یک هفته، گاه فرصت نمی کنم یک نوشتار معمولی دربارهء یکی از مصاحبه های یکی از شاگردان یکی از این عرفا مثلاً رجبعلی خیاط بنویسم حال اگر بخواهم خود ِآن عارف را بررسی کنم و تمام زوایای انحراف او را بشکافم و تک تک نکاتش را بیان کنم مدت انتظار برای توفیق الهی ِچنین کاری شاید سر به فلک بکشد چه رسد که شما هم ماشاءالله کسی را از قلم نینداختید!
اخیراً یکی از برادران ایمانی کتابی به من معرفی کرد به نام "عارف سازی و معرفت سوزی" که در نقد رجبعلی خیاط بود و عمدتاً هم براساس مطالب کتاب معروف (کیمیای محبت) نگاشته شده بود یعنی به مصاحبه ها نپرداخته بود با این حال بالغ بر 150 صفحه مطلب داشت حال فرض کنید اگر کسی بخواهد به این گستردگی که شما سؤال کردید پاسخ درخوری بدهد شاید لازم باشد چند هزار صفحه مطلب بنویسد که بر فرض امکانش باشد مسلماً جای آن، کامنت و وبلاگ نیست
عجالتاً پیشنهاد می کنم حال که خوشبختانه (یا به عبارت درست تر متأسفانه) کتابهای شرح احوال این جماعت، به وفور در بازار یافت می شود از همان ها استفاده کنید و نکاتی که بصورت پرسشهای متعارف به ذهن تان خطور می کند را بفرمایید که پاسخ را عرض کنم
موفق باشید

امیر ز جمعه 17 خرداد 1387 ساعت 21:11

به نام خدا
سلام
می خواستم بدونم آیا توصیه ای مبنی بر دوست داشتن شدید کسی در این دنیا شده؟
کلا دوست داشتن شدید (عشق) انسانی در احدیث یا سنت چگونه آمده؟ (توصیه شده، نهی شده، ...)
با تشکر
موفق باشید
یا مهدی (عج)

سلام
در منابع دینی، دوستی شدید در حد عشق و... نسبت به هرکسی کلاً نهی و ردّ شده است
از معصومین(ع) که بالاتر و شایسته تر برای دوستی نداریم با این حال محبت شدید به معصوم که به غلو می انجامد در روایات ما شدیداً مذمت شده و یکی از دعائم کفر است
تفصیل این مطلب را در اینجا بخوانید
http://www.313amir.ir/?p=oshaq-e-bisanad
این هم بی ربط نیست به پرسش تان
http://www.313amir.ir/?p=makhluq-e-mahbub
و این
http://www.313amir.ir/?p=heyat-e-asheqan-e-pedar-wa-pesar-wa-ruh-o-alqodos
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد