کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

عجب شیخی بوده!

سال گذشته در ایام فعالیت وبلاگ سابق، خواهری لینک مصاحبهء نشریهء کیهان فرهنگی با علی مدرسی، شاگرد رجبعلی خیاط را به بنده ارائه کرد و خواستار دانستن نظر این جانب درباره عرفان ِمطرح شده در آن مصاحبه گردید این جانب نیز نکاتی را در حاشیهء مطالب آن مصاحبه نگاشتم و این نکات را طی دو پست در وبلاگ، ارائه کردم اخیراً که این دو پست را برای نهادن در سایت 313 امیر، ویرایش می کردم نکات دیگری به ذهنم رسید که مناسب دیدم قبل از قرار دادن نوشتار ِغنی شده در سایت، ابتدا در دو پست وبلاگ، آن را ارائه نمایم و بعد از استفادهء مجدد از نظرات دوستان، مطلب را در سایت قرار دهم

مضاف بر اینکه نقل مطالب وبلاگ سابق در اینجا، برای عزیزانی که ظرف چند ماه اخیر، با این وب، آشنا شده اند مفید است و آنان را از فضای وبلاگ سابق و علت دشمنی های عجیب و کینه ورزی های غریب و به تعبیری "احقاد بدریة و خیبریة و حنینیة" عده ای با وبلاگ کنونی، با خبر می نماید

پیشاپیش یادآور می شوم که در موارد معدودی، مختصر ویرایشی در متن مصاحبه، انجام شده است و چنانچه به همین مقدار تصرف نیز اطمینان نباشد اصل مصاحبه، با یک کلیک روی لینک مصاحبه، قابل دسترسی می باشد

توجه: مطالعه این پست به بت پرستان و شخصیت پرستان و متعصبان بر ارادت به رجبعلی خیاط، توصیه نمی گردد

   
کیهان فرهنگی: لطفاً شرح کوتاهی از نحوه آشنایی خودتان با جناب شیخ بفرمایید
 

دکتر مدرسی: سالهای آخر دبیرستان را در شهرضا می گذراندم که رییس فرهنگی به نام آقای گویا به آن شهر آمد و درس فیزیک ما را نیز به عهده گرفت و بعد از چند جلسه پرسش و پاسخ، مرا به منزلش دعوت کرد و گفت: من استادی به نام شیخ رجبعلی خیاط دارم او مشخصات تو را به من داده و من اصلاً به خاطر پیدا کردن شما به شهرضا آمده ام و درس فیزیک را پذیرفته ام تا شما را پیدا کنم بالاخره با اجازه مادرم، مرا به تهران، خیابان مولوی، کوچه باغ فردوس، به خانه محقر جناب شیخ برد در آنجا دکتر گویا از من خواست جلوتر از او به اتاق جناب شیخ بروم ایشان به محض دیدن من به دکتر گویا گفت: درست انتخاب کرده ای، همان است! آن روز جناب شیخ به من گفت: «شما مثل یک چلچراغی می مانید با شعله های پراکنده و من بایستی شما را تبدیل به یک کانون نور کنم، کار من همین است» یادم هست که آن روز چای آوردند، من طبق معمول روستای خودمان، کمی از چای را ته استکان باقی گذاشتم، جناب شیخ با ناراحتی گفت: شما تا انتهای چای را بخورید باقی گذاشتن چای، تکبر می آورد همان لحظه، احساس گرمای شدیدی در وجودم کردم و فهمیدم که با معلم بزرگی رو به رو شده ام درس ما این چنین آغاز شد و از آن پس، هر هفته به محضر جناب شیخ می آمدم

نکات:

1.اینکه فرد غیرمعصومی، از نیروهای غیبیه، مشخصاتی بگیرد و کسی را برای یافتن مصداق آن بفرستد بسیار مشکوک می باشد مخصوصاً که تعبیر می شود «من باید شما را تبدیل به چه و چه کنم» که مجموعاً مرادف «تو برگزیده ای» می باشد (الیاس!) این تعبیر، بسیار خطرناک است و از آنجا که به نیروهای غیبیهء مرتبط با غیرمعصوم، هیچ اعتمادی نیست و ممکن است شیطان و اعوان و انصارش باشند فلذا هیچ تضمینی نیست که آن کانون نور خیالی، در واقع کانون ظلمت و ضلالت گردد و برنامه ای شیطانی و پروسه ای ابلیسی برای نشر باطل و بدعت، به نام نشر حق و حقیقت، در کار باشد... این احتمالی است که سطور بعدی مصاحبه، آن را از حالت احتمال متساوی الطرفین، خارج کرده و به یقین نزدیک می نماید!

 

2.اولین شاهد بر رسوخ بدعت در این مقام، ادعای تکبرآوری ِباقی گذاشتن چای است! رجبعلی به استناد کدام دلیل ولو عرفی، مدعی چنین ملازمه ای می گردد و دستگاه تکبرسنج و ابزار غروریاب او چیست!؟ آیا او آیه یا روایت معتبری در این خصوص یافته است که به لحاظ آن، اجتهاد می کند که باقی گذاشتن چای، تکبر می آورد!؟ اگر منظور او از تکبر، همان عُجب و غرور ِمذموم در شرع است این تکبر، کیلویی نیست و حساب و کتاب دارد! نه هر چیزی رجبعلی خیال کرد، آورندهء تکبر می شود و نه هر چیزی زائل کنندهء آن! اگر هم منظور، مطلق تکبر باشد (ولو امثال عزت نفس ممدوح) که حسابش روشن است و باقی گذاشتن چای در فرض تکبرآوری این چنینی، مشکلی ندارد

 

3.حال که رجبعلی به استناد اموری ذهنیتی و اخلاقی خیال بافانه، چیزی را ضدارزش می خواند و به شاگردش امر و نهی می نماید چطور شاگرد، آن را بدون تحقیق و تفحص می پذیرد و داغ هم می شود!؟ تعجب از آن شاگرد است که یک کلمه نمی پرسد «استاد محترم! این مطلب که گفتید به استناد کدام نص دین بود؟ شما که مجتهد و مرجع تقلید من نیستید!» بلکه با سادگی، مطلب را باور کرده و نتیجه می گیرد با معلم بزرگی مواجه شده است!! چه مضحک است "نادانی" با "نادان تری" مواجه شود و "نادان تر" از اینکه وجه ِحرف های آن "نادان" را نمی فهمد احساس کند آن "نادان" چه "دانا"ست!


کیهان فرهنگی: جناب مدرسی! اجازه بدهید بحث را با این سؤال کلی ادامه بدهیم که اصولاً نگاه جناب شیخ به هستی و زندگی چگونه بود؟


دکتر مدرسی: جناب شیخ با کمال صداقت و عشق منحصر به فرد به تمام مظاهر هستی و حیات نظر داشت و اعتقادش این بود که کل حیات، تنها یک خالق دارد و خالق هر چیزی، همان محبوب و معشوق اوست اگر آن را دوست داشته ‌باشیم، معشوق را دوست داریم به همین جهت بود که نسبت به تمام افراد حتی اشیاء، این عشق را داشت و شیرینی آن را حس می کرد یک شب در جلسه جناب شیخ بحث این بود که ما نمی ‌توانیم بگوییم قند و دهان مان شیرین بشود، تکرار کلمه قند هم دهان را شیرین نمی کند مگر اینکه یک حبه قند را در دهان مان بگذاریم و بمکیم تا دهان مان شیرین شود با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم یا الله اکبر تنها کلمه ای را ادا کرده ایم مگر این که هنگام ادای کلمه، مفهوم کلی «الله» و عظمت او را در وجودمان حس کنیم شما اگر یک بسم الله الرحمن الرحیم را با خلوص نیت و از صمیم قلب بگویید، مثل این است که قند در دهان تان گذاشته اید این شیرینی، تمام وجود شما را فرا می گیرد همین بسم الله شما را تا مدتها سرمست می کند جناب شیخ آن شب به خوابی که من در اسفه (روستای مان) دیده بودم، اشاره داشت

ادامه نکات:

4.عشق در نگاه لغوی به شدت محبت بیمارگونه و خروج از حد عقل، تفسیر شده و واضح است که چنین امری نسبت به هر چیزی، گمراهی و ضلالت می باشد چرا که هر امر خلاف عقل در دین محکوم است حال که چنین امری نسبت به هر معشوق و محبوبی، باطل می باشد بنابراین دیگر جایی نمی ماند که این امر شیطانی را به رابطه مخلوق و خالق نیز نسبت دهیم و خدا را معشوق! و مخلوق را عاشق! بخوانیم بلی اگر منظور ما از عشق، محبت به خدا به معنای توحیدیه آن است این معنای توحیدیه، ملازماتی دقیق دارد که با فرهنگ حاکم بر بت پرستان (عارفان) در تعارض است مثلاً در محبت ِمشروع به خدا و معنای توحیدی حبّ الله، آنچه در محبت به خدا، مدنظر است خود ِخدا نیست! بلکه این آلاء و نعمات و برکات و عطاء مهنّا و خیر کثیر و جائزة الهیة است که مدنظر قرار می گیرد به عنوان مثال، یک فرد موحد نمی گوید «خدایا من از تو جز تو نمی خواهم» چون می داند که خود ِخدا، قابل درک و وصول مخلوق ِمحدود خود نیست خدا معاذالله نه بسان یک دخترک، بر پای کسی می نشیند و نه بسان یک کنیزک، قابل همبستری و همآغوشی است! آنچه که از خدا خواسته می شود فعل خیر او در حق بنده اش است و نه خودش یا حلول و فناء و وصال و سایر مفاهیم مکتب بت پرستی عارفان

 

5.در دین خدا، محبت به "همه" چیز و "همه" کس، مذموم و شیطانی است دین خدا به تصریح روایات، بر دو پایهء «دوست داشتن» و «دشمن داشتن» بنا شده و دوستی و دشمنی برای خدا، از محکمترین دستگیره های ایمان خوانده شده است دوست داشتن ِآنچه خدا امر به دوستی اش کرده و دشمن داشتن ِآنچه خدا امر به دشمنی اش کرده دو امر مکمل هم هستند که تأکید ویژه روی یکی از آنها بدون لحاظ آن یکی، موجب خروج از مسیر حق و هدایت بوده و راه به محضر ابلیس می برد کسی که عاشق است بر "همه" عالم که همه عالم از اوست با این عقیده اش، عشق به ابوبکر و عمر و شمر و یزید و سایر مشرکین و ملحدین و مبدعین و عارفین و شیاطین و همه کسانی که خدا امر به نفرت از آنان کرده است را توجیه کرده و خود را مستحق محشور شدن با آنان می نماید (من احبّ حجراً حشره الله معه)

 
کیهان فرهنگی: اگر ممکن است خواب را هم تعریف بفرمایید


دکتر مدرسی: من در سن ده سالگی در ولایت خودمان اسفه، خواب دیدم که کسی مرا از زمین بلند کرد و گذاشت توی باغ آقا سید علی اکبر، که حدود 200متر با ما فاصله داشت آن زمان در اسفه، پشت همه خانه ها یک باغ بود ناگهان دیدم صحرای کربلاست و تمام شهدای کربلا در برابرم هستند و من آنها را می دیدم و می شناختم حضرت ابوالفضل(ع)، حضرت علی اکبر(ع) و همینطور بقیه را می شناختم همه هم بدنهای شان خونین بود و سرنیزه در بدن شان فرو رفته بود بعد خودم را روی پیکر مطهر حضرت امام حسین(ع) انداختم سینهء حضرت گشاده بود و من خودم را روی سینه ایشان انداختم آن حضرت دست کردند درون سینه شان و یک تکه از خون خشک شده مبارکشان را بیرون آوردند و در دهان من گذاشتند شروع کردم به مکیدن؛ مثل عسل شیرین بود آغوش آن حضرت باز شد، مثل اینکه بگویند باید بروی همین که بلند شدم، دیدم توی خانه هستم آقای پروین زاد! باور کنید به جرأت می‌گویم که یک ماه تمام دهان من شیرین شیرین بود، مثل اینکه عسل در دهانم بود! تا مدتها بعد هم به طور دایم مثل این بود که چیزی شیرین را در دهانم مک می زدم و دهانم شیرین بود این خواب را برای هیچکس نگفتم، تا اینکه یک روز شعری گفتم، آقا میرزا حسین آن را خواند و گفت: مثل اینکه یکی از ائمه(ع) حبه نبات توی دهان شما گذاشته! آن شب هم جناب شیخ، اشاره به همین خواب من کردند و فرمودند: همینطور است خب، حالا ببینید کسی را که جناب شیخ به عنوان شاگرد؛ شاگرد که نه، بلکه به عنوان کسی که در اتاقش کفش جفت کند انتخاب کرده و آورده بود، کسی بود که چنین خوابی دیده بود، جناب شیخ خوب می شناخت و درست تشخیص می داد خیلی چیزها هست که ما نمی دانیم اسراری هست که واقعاً ما به آن دسترسی نداریم
رافعی (شاگرد دکتر مدرسی، حاضر در جلسه): اجازه بدهید بنده یک مسأله ای را در مورد استاد مدرسی مطرح کنم همانطور که جناب شیخ درباره آقای دکتر مدرسی فرموده بودند که: «شما مثل یک چلچراغ می مانید با شعله های پراکنده، من بایستی شما را تبدیل به یک کانون نور کنم» اینجا یک نکته جالبی نهفته است، گاه خداوند یک استعداد و حقایقی را در افرادی قرار می دهد و بعد به دست افرادی که باز هم خودش می خواهد، آنها را پرورش می‌ دهد و شکوفا می‌ کند

ادامه نکات:

6.جالب است که یکی از پایه ثابت های چرندبافی های عارف مسلکان، خواب و رؤیاست اگر خواب و رؤیا را از مطالب مدعیان عرفان، حذف کنیم با قاطعیت می توان گفت بخش مهمی از معارف عرفانی بر باد می رود به راستی اگر این رؤیاها نبود، حضرات عارف مسلک چه در چنته داشتند که آن را در برابر صاحبان بصیرت و تعقل و فهم، ارائه کنند و اذهان تشنگان حقیقت را با آن سیراب نمایند؟ چرا هرکجا که در چیدمان اباطیل شان، نقطه کوری یافت می شود آن را با این امور پر می نمایند؟ تأسف بار تر اینکه خوابی که الآن توسط شاگرد خیاط به عنوان یک رؤیای مهم، بیان شده است خوابی عاری از نظم و اتقان رؤیاهای صادقة و خالی از نشانه های سلامت روحانی بینندهء رؤیاست و حاوی اموری بعضاً مضحک و بی سر و ته است که بسیار شبیه به اضغاث احلام (خوابهای آشفته) می باشد


کیهان فرهنگی: جناب دکتر مدرسی به نظر حضرتعالی چه چیزی در وجود جناب شیخ بود که کسانی چون: دکتر فرزام، دکتر ابوالحسن شیخ، دکتر گویا، دکتر محققی و مرحوم روشن را با آن مقام علمی، فقهی و فلسفی و عرفانی وا می داشت که در درس خصوصی ایشان حاضر شوند؟


دکتر مدرسی: من هیچ تعجب نمی کنم چگونه جناب روشن با آن عظمت، مجذوب جناب شیخ بود و ساعت‌ ها پای درس ایشان می نشست، او مجذوب عشقی بود که در وجود جناب شیخ به خوبی جلوه کرده‌ بود اجازه بدهید خاطره ای برای تان بگویم که عظمت جناب شیخ را نشان می دهد در اصفهان روزی با آقای دکتر محمدحسین مدرسی خواهرزادهء مرحوم آیت الله شهید مدرس به خدمت بانو امین، مجتهده بزرگ اصفهان رفتیم ایشان کتاب سیر و سلوکشان را تدریس می کردند چه کتاب شگفتی و چه درسی! عجیب بود، من در یک مأخذی دیدم که آیت الله مرعشی نجفی افتخار می کند که از این خانم مجتهده اجازه علمی و اجتهاد دارد به هر حال، رفتیم آنجا و صحبت شد بعد از این که درس تمام شد، خانم امین متوجه ما شدند و دکتر محمدحسین مدرسی معرفی کردند که ما از بستگان مدرس هستیم و اضافه کردند که ایشان (اشاره به دکتر علی مدرسی) از شاگردان جناب شیخ هم هستند خانم امین خیلی اظهار لطف و محبت کردند ببینید! کسی که کتاب سیر و سلوک درس می دهد و در آن حد از دانش دینی و عرفان بود، خودش می‌گفت: من حسرت می خورم که محضر شیخ را درک نکرده‌ام! این عبارت را درباره شهید مدرس، من از دهان علامه امینی هم شنیدم که فرمودند: بزرگترین غصه و حسرت من در زندگی این است که محضر مدرس را درک نکرده‌ام! بگذریم؛ عشقی که در وجود جناب شیخ جلوه گر شده بود، باید بگوییم مثل جمال یوسفی بود در فیزیک ظاهری آیا ما می‌توانیم زیباتر از یوسف به آن معنا که در قرآن تشریح شده، تصور کنیم؟ این صورت ظاهر یوسف است این عشق در معنا هم در وجود جناب شیخ بود و به همین دلیل است که هر که نگاه می کند، به جای ترنج، دستش را می برد! حالا هرکس اسم جناب شیخ خیاط را می شنود، می خواهد بداند که کیست و مزارش کجاست تا برود و فاتحه ای بخواند من تازگی ها هر جا می روم می شنوم که می گویند: این شیخ عجب شیخی بوده! می گویم: شما او را دیده بودید؟ می گوید: نه، شنیده ایم اگر متوجه بشوند که من فرضاً 14سال شاگرد ایشان بوده ام، دیگر رها کردنی نیست

ادامه نکات:

7.مشکل در همین مجذوبیت ها و دل دادگی های خلاف عقل و نقل است که انسان را از طریق شخصیت پرستی نسبت به غیرمعصومین، به عبادت ابلیس می کشاند آن هم چه شخصیت هایی! امثال رجبعلی خیاط که در غیاب علماء حقیقی، میاندار عرصه ارشاد! شده بودند و از اینکه فقهاء و دین شناسان برجسته، هر کدام به نحوی در محدودیت هایی بودند و بعضاً از جانب طواغیت زمان، تضییقاتی بر آنان جاری بود، فرصت را برای اضلال عاشقانهء مردم، غنیمت دانسته و دور از چشم پاسداران حقیقت و خارج از محط نظر علماء قم و نجف و مشهد، به اغواگری در مثل تهران، می پرداختند مشابه او در چند دهه بعد، جاهلی به نام اسماعیل دولابی بود که وقتی عرصه را از علماء برجسته، خالی دید شیطان اش، اشاعه اباطیل را در نظرش زینت داد و در غیاب محدثین و مفسرین، بر کرسی تفسیر ِحدیث نشست آن هم احادیثی که اصلاً وجود خارجی نداشته و ندارد!


کیهان فرهنگی: به نظر می رسد که جناب شیخ از میان همه عرفا، ارادت خاصی به حافظ داشته است چرا؟


دکتر مدرسی: نگاهی که جناب شیخ به حافظ داشت، نگاه ویژه ای بود، جناب شیخ، حافظ را به عنوان یکی از بزرگترین عارفان شیعی می شناخت، زیرا بقیه عرفا، شیعه نیستند جناب شیخ روی حافظ تکیه می کند، ولی حافظ تنها نیست، حافظ را می گذارد وسط و می گوید ببین! حافظ درباره موضوع - مثلاً وحدت وجود- این عقیده را دارد، مولانا هم چنین نظری دارد در طاقدیس هم این طور آمده است و بعد شروع می کرد به طرح مکتب ها و می گفت: خوب فکر کنید از میان اینها کدام یک شما را به محبوب، یا معشوق (به قول ایشان) نزدیک می کند؟ کدام یک از این مکتب ها این جلوه را در شما ایجاد می کند؟ امشب به آن فکر کنید خب ما باید فکر می کردیم و این درس عملی ما بود باید پاسخ می دادیم، و وقتی در جلسهء بعد می پرسید به کجا رسیدید؟ باید مطلب قابل قبولی می گفتیم هیچ وقت نبود که جناب شیخ بگوید: حرف این است ولاغیر؛ این جلوه ای است از آن جمال، حالا ببینید این جمال چقدر جلوه دارد! همین طور قدم به قدم پیش می رفت به همین سبب بود که دکتر گویا می آمد، دکتر شیخ می آمد، آقای روشن می آمد و خیلی ها آرزوی شان بود که در جلسه جناب شیخ حاضر شوند، ولی او می گفت: نه، من بیشتر از پنج نفر را نمی توانم راه ببرم این تعداد را می پذیرم که بتوانم خوب به آنها برسم، خوب کامل کنم، خیالم جمع و راحت باشد و بعد از خودم بگویم که چه کسی چه کار عملی یا نظری بکند و بعد راحت سرم را زمین بگذارم جناب شیخ درس عمومی هم داشت که حدود 200نفر در آن شرکت می کردند، می آمدند و می نشستند که قصیده «رنجی» را بشنوند دیوان «رنجی» هم منتشر شده‌ است رنجی را جناب شیخ خیلی دوست داشت حتماً دیوانش را معرفی کنید رنجی شاعر خوش صدایی بود و غزلیات عرفانی بسیار خوبی هم می گفت می آمد و می ایستاد و غزلش را می خواند و جناب شیخ هم دستمال به دست می گرفت و خوب گوش می داد وقتی رنجی مرثیه می خواند، جناب شیخ شروع می کرد به گریه کردن؛ من در دو حالت گریه جناب شیخ را دیدم، یکی موقعی که اسم مدرس می آمد و یکی هم موقعی که رنجی مرثیه هایش را با آن صدای خوش می خواند

ادامه نکات:

8.دو نکته نمکین: الف.طبیعتاً بهترین راهنما برای آموزش و پرورش! یک پسر دبیرستانی، دیوان حافظ می باشد! ب.افشاگری شاگرد خیاط نسبت به سنی بودن همه عرفاء غیر از حافظ، بسیار جالب است! این همه تلاش می شود که بگویند مولوی و ابن عربی و جنید و حلاج و بایزید و سایر کلاب و ذئاب باغ وحش عرفان، شیعه بوده اند ناگهان یک شاگرد خیاط ِناهماهنگ! پیدا می شود و با حواس پرتی خود، همه تلاشهای امثال لاله زاری را بر باد می دهد!

 

9.بعد از این دو تلخند، باید گریست بر حال و روز دین مبین که افرادی تحت نام آن، خدایانی حسی و مکان دار را به مردم معرفی نموده و آنان را از عبادةالله به عبادةالاصنام می کشانند خدای این جماعت، مکانی دارد که می توان به آن نزدیک یا از آن دور شد و این نزدیکی و دوری را هم کاملاً می توان احساس کرد! شاگرد خیاط به امر استاد، نظریات را کنار هم می گذارد و بدون بررسی علمی و تحلیل تخصصی آن، متر می کند ببیند کدامیک از این نظریات، او را به خدایش نزدیکتر می کند! تعبیر تأمل برانگیزی دارد: درس "عملی"! قرب و بعد خدا را نه براساس معیارهایی که خود خدا در نصوص شرعی برای ما نازل کرده بلکه براساس آنچه «دل» احساس می کند تعیین می نماید! این خدای حسی عرفانی را اگر بگذاریم کنار خدای دین، نکات خوبی دستگیرمان می شود... همان خدایی که نامحسوس و نامحدود است و تقرب به او، معنای مکانی ندارد و نزدیک بودن به او کنایه ای است از نزدیک بودن عقائد و اعمال ما به معیارهای رضای او، که نهایتاً به بهشت، معنا می گردد همان معیارهایی که در (ما انزل الله علی قلوب المرسلین) هستند و نه (ما انزل الشیطان علی قلوب العاشقین)!  

 

10.«شیخ درس عمومی هم داشت که حدود 200نفر در آن شرکت می کردند، می آمدند و می نشستند که قصیده «رنجی» را بشنوند» !! 200نفر بیایند که شعرهای عرفانی فلانی را بشنوند! خداوند همه بیماران را علاج نماید! وقتی بسیاری از معارف دین در روایات ما خاک می خورد و کسی همت ندارد آنها را بیان کند چه جای مجلس شعر و غزل!؟ انگار کتاب خدا و روایات اهل بیت(ع) از نظر غنای معرفتی، کم دارد که برای برنامه ارشاد و معرفت، باید دنبال فلان شاعر عرفانی رفت و کمبود معارف دین را با خزعبلات مشرکان پر نمود حتماً هم باید پخش زنده باشد وگرنه نمی شود! بلی! این همه بیان خطرات مهیب دوزخ و قبر و قیامت که در آیات و روایات و ادعیه نظیر ابوحمزةالثمالی و ادعیهء صحیفهء سجادیه، مکرراً ذکر شده تا حدی که امام معصوم(ع) را به آه و ناله و گریه وادار می کند وقتی یک شیخ را به گریه نیاندازد ولی همین شیخ با نام مدرس و مرثیه رنجی به گریه بیفتد باید هم کسانی بگویند این شیخ، عجب شیخی بوده! من هم می گویم! عجب شیخی بوده! عجب شیخی بوده!

 

ادامه دارد...

نظرات 34 + ارسال نظر
عاشق حق شنبه 30 شهریور 1387 ساعت 16:02

خیلی جالب بود.با خوندن بلاگت یاد ابو موسی اشعری و شریح قاضی افتادم.دست مریضاد.واقعا روی شیعه رو سفید کردی.

صداقت جمعه 14 تیر 1387 ساعت 01:42 http://www.effanesarab.bloga.com

سلامتان باد
مطالب بسیار جالبی را در رد عارف نما نوشته اید
باید بگویم
افرادی مثل رجب علی خیاط و سیدهاشم (که محمد حسین تهرانی در کتاب روح مجرد او را مجرد معرفی نموده است )
همه اینها با صوفیه هیچ فرقی ندارند
خطر اینها به مراتب از صوفیان بسیار بیشتر است . چرا که در ظاهر غیر آنان هستند ولی در باطن به همه عشق می ورزند.
مردم عوام هم با همین نماز ها و اعمال گول زنند ه اینها گول می خورند.
در کتاب روح مجرد از مولوی سنی صوفی عیاش و ملحد با کمال پررویی به شیعه مخلص امیر المومنین یاد شده است

نگاه جناب روح مجرد!!!!!!!! به عزداری امام حسین جز توهین به شیعیان و محبان سید الشهدا چیزی نیست
او هم به جای زیارت عاشورا خواندن و شرک در مراسم عزاداری ، با دوستانش می نشسته مثنوی می خواند و

خداوند به داد مردم برسد از فریب از عالم نمایان جاهل و عارف نماهای نادان

در کتاب روح مجرد ( قسمت عزداری ) مطالبی را در وبلاگم نوشته ام (effanesarab.bloga) اگر (نقد کتاب روح مجرد) را سرچ کنید می توانید بخوانید
خد خیرتان دهد
صداقت . دبیر ادبیات فارسی

سلام بر شما و تشکر از محبت تان و دعای خیر
موفق باشید

سید محمد چهارشنبه 15 خرداد 1387 ساعت 14:55

سلام علیکم
۱- منظورم پاسخ شما به جناب "یاسر" با این عبارت {بلی قاضی و دار و دسته اش، امثال مولوی و ابن عربی را شیعه می دانستند و مشروح این مطلب را لاله زاری (طهرانی) در روح مجرد، آورده است همراه با بیان ادله آبکی اش} بود.
لطفاْ خلاف نظر مرحوم علامه تهرانی رو با ادله محکمتان ثابت کنید.
۲- حتماْ این موضوع را قبول دارید که یکی از راه های شناخت افراد بررسی آثاری است که از آنها به جا مانده است. منظورم از نام بردن شاگردان آقای قاضی این بود و فکر نمی کنم هیچ انسان منصفی بتواند این موضوع را نادیده بگیرد.
قطعاْ این و آن (به تعبیر شما) می توانند یکی از مراجع برای قضاوت ما درباره آقای قاضی باشند. مگر اینکه شما در مورد این و آن هم تشکیک کنید.
۳- قبول، لطفاً حدیث معرفت "من عرف نفسه فقد عرف ربه" منقول از مولی علی علیه السلام رو بوسیله "عقل و نقل" تفسیر کنید.
۴- راستی چرا شما اصرار دارید که از مرحوم علامه تهرانی با عنوان "لاله زاری" نام ببرید. البته من می دانم که اجاد ایشان به لاله زاری معروف بوده اند ولی اینکه شما به این اسم حساسیت دارید برای من سوال است و فکر نمی کنم که موضوع مهمی باشد. مگر اینکه شما بخواهید با کنار گذاشتن "صبر و متانت!" افراد رو به صورتی که توهین آمیز به نظر برسد خطاب قرار دهید، که در این صورت به نتیجه ای نمی رسید زیرا افراد منصف و زیرک بر اساس این موضوعات بی ارزش قضاوت نمی کنند.
منتظر تأیید! و پاسخ شما هستم.
یا علی

سلام علیکم
1.مطالب لاله زاری در این خصوص در کتاب روح مجرد، بالغ بر دهها صفحه است و نقد و بررسی همهء آنها چند پست وبلاگی می طلبد که بنده فعلاً فرصتش را ندارم و بعید هم می دانم شما چنین توقعی داشته باشید
بله اگر منظورتان یک پاسخ اجمالی است عرض می کنم که با وجود دهها مطلب منظوم در مثنوی و منثور در فتوحات که بر مدح و تجلیل از خلفاء و بیان عقائد و فقهیات براساس اذواق اهل تسنن و توهین به شیعیان اهل بیت(ع) صراحت دارد تا حدی که سیدجلال آشتیانی، ابن عربی را خصم الدّ شیعه امامیه خوانده، استناد کردن لاله زاری به اموری نظیر اینکه ابن عربی به مهدی(عج) معتقد است یا فلانجا فلان مدح از امیرالمؤمنین(ع) کرده (و مولوی) و مطالبی از این سنخ سپس سایر کثافات آقایان را ماستمال کردن به اینکه مثلاً ابن عربی مستضعف بوده! (استضعافی که حتی طباطبایی هم ردّ و استنکار نموده!) غیرعلمی و آبکی است
2.در هر فرد غیرمعصوم، ممکن است تشکیک کنم فلذا بهتر است از اول، بحث را روی این و آن نبریم (هرکه باشند) و به ادلّه بپردازیم
3.حدیث مذکور، سنداً اعتباری ندارد
قبلاً در کامنتهای چندماه پیش در پاسخ به پرسش یکی از عزیزان مفصلاً این مورد را با ادلّه اثبات کردم
4.اینکه چگونه به نتیجه می رسم و چگونه خیر را به اینجانب واگذارید و اما درخصوص مطلب تان عرض می کنم که کسانی که شهرت شان "تهرانی" است و در نوشتارهای من ذکری از آنها شده است یا در معرض ذکر در نوشتارهای بعدی هستند چند نفر هستند (محمدحسین لاله زاری تهرانی، آقابزرگ تهرانی(ره)، میرزا جواد آقا تهرانی(ره)، سیدمحمدجواد ذهنی تهرانی و...) فلذا بهتر است برای جلوگیری از اختلاط در مواردی که صرفاً به شهرت شان اشاره می شود از عبارت مشترک "تهرانی" استفاده نشود
ضمناً نگران تأیید کامنت نباشید
کسانی که دو سال و نیم وب نویسی مرا دیده اند می دانند که سیرهء حقیر، تأیید همهء کامنتها در موعد مقرر است (حداکثر ظرف یکی دو روز از زمان کامنتگذاری) مگر در موارد خیلی حادّ مثل استفاده از نام صریح اسافل اعضا در کامنت و...
موفق باشید

محمد سه‌شنبه 14 خرداد 1387 ساعت 17:20

سلام علیکم
با دیدن وبلاگ شما چند نکته به ذهنم رسید:
۱- شما بر اساس چه استدلال محکمی،‌استدلالات مرحوم علامه تهرانی رو آبکی می شمارید؟
۲- با شاگردان آقای قاضی چه می کنید. امثال صاحب المیزان،‌مرحوم علامه طباطبایی و کسانی که شاگر ایشان نبوده اند ولی از ایشان به بزرگی یاد کرده اند مانند رهبر کبیر انقلاب مرحوم آیت الله خمینی
۳- شما که دین خدا را فقط در رعایت امور فقهی مانند انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات خلاصه می کنید (که البته خیلی هم مهم هستند)، چطور به بعضی از نکات به ظاهر مبهم در سخنان مولا علی علیه السلام در نهج البلاغه پاسخ می دهید.
۴- راستی از برکت وبلاگتون مرید هم پیدا کردین،‌اون هم از نوع شمشیرزنش.
منتظر می مونم تا ببینم مسیری که انتخاب کردید به کجا ختم می شه.
در ضمن IP من مال تهرانه و ایمیل هم خدمتتون دادم.
یا علی

سلام علیکم
1.کدام استدلالات لاله‌زاری را می فرمایید بنده آبکی خوانده ام؟ همان را ذکر کنید تا دلیلش عرض شود
2.کار خاصی نمی کنیم! آنچه که مهم است عقل و نقل (کتاب و سنت) است و دلیل و برهان نه نظرات این و آن
3.دین خدا دو جنبه دارد
یک جنبه، جنبهء عملی ِآن است که در آن، صرفاً به امور فقهی باید اخذ کرد و هر امر خارج از آن، چنانچه به عنوان دین انجام شود بدعت است
جنبهء دوم، جنبهء عقیدتی ِآن است که در آن ابتدا با عقل و سپس با نقل ِمعتبر، آن امور اعتقادی را کشف کرده و معتقد می شویم
آن چیزی که شما می فرمایید قاعدتاً از سنخ دوم است و ربط دادن شما آن را به امور فقهی اکیداً نادرست و خلط مبحث می باشد
4.احتیاج به آی پی و آدرس نبود
کسی که با ما از در صدق و صفا و پرسش یا نقد علمی وارد می شود مقدمش مکرم است و مشکلی با او نیست
مشکل با شیطانهای انسی است که از متانت و صبر ِطرف مقابل شان سوءاستفاده کرده و سعی می کنند با شیطنت و جنگ روانی، ندای حق را خاموش کنند که خب رفتار ما با آنها از سنخ دیگری است و گاهی لازم است آی پی ها چک شود و...
موفق باشید

مهدی شنبه 21 اردیبهشت 1387 ساعت 19:11

کسی که ادعا می کند، اعمال عمر بن خطاب بسیار شبیه پولس است، مطمئنا نه عمر را می شناسد و نه پولس را و نه حتی با مبانی فکری آنها آشناست.
من شنیده ام طلبه ها در حوزه بحث های فکری بسیار تند و به قول شما متشنجی می کنند، نمی دانم شما چرا سوالات ساده و آرام من را پاسخ نمی گویید.
گفتن نمی دانم و نمی توانم شرم نیست و یکی از نشانه های رشد فکری است! مراقب جهل مرکب باشید.

مهدی شنبه 21 اردیبهشت 1387 ساعت 09:36

بله درست می فرمایید،‌ تا زمانی که با منطق و استدلال مواجه نشده اید،‌ سخن سرایی می کنید ولی زمانی که کسی شما را به مراجع مستند ارجاع می دهد و از شما می خواهد که مستند صحبت کنید و دلیل بیاورید او را متهم به <<نقدهای متشنج و عصبی و داد و فریاد و عقده گشایی>> می کنید. شما و مریدانتان همان بهتر که با شمشیر جواب مخالفان فکری تان را بدهید، همان طور که عده ای جواب کسروی و دکتر فاطمی را با این اسلحه دادند.
منتظر پاسخ تان هستم. البته اگر پاسخی داشته باشید!

منتظر پاسخ نباشید با این نحوه بیان طلب کارانه و پیش زمینهء کاملاً مثبت! و حق طلبانه!!
موفق باشید

مهدی جمعه 20 اردیبهشت 1387 ساعت 18:38

بسم الله
لطفا بفرمایید کدام یک از اعمال عمر بن خطاب(رض) شبیه به پولس بوده است؟ لطفا مستند بنویسید و داستان سرایی نکنید. بلکه برعکس به نظر می رسد اعمال بعضی شیعیان به اعمال پولس شبیه باشد که علی(رض) را تا مرحله خدایی بالا برده اند و حتی به جای آنکه <<یا الله >> یگویند، می گویند <<یا علی>> همانطور که مسیحیان می گویند<<یا عیسی>>! و معلوم نیست آیا آیات و احادیثی برای اثبات این عمل باطلشان دارند؟
خود مقوله عصمت اثبات نشده است و بیشتر بحثی کلامی است و همان طور که یک نفر اینجا با کتک خواسته است احترام به شیخ را جا بیندازد و نفر دیگری با شمشیر احترام به شما را! با کتک در میان شیعیان جا افتاده است(نمونه آخر آن برخورد با ۳ دانشجوی امیرکبیر) تا چه برسد به مقوله علم غیب امام که کاملا مخالف آیات صریح الهی و سیره پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) تا یک ماه نمی دانست آیا همسرش پاک است یا نه و سپس وحی الهی بر پاکی همسر او صحه گذاشت، حال چه طور شده است که فرزندان او عالم غیب و مدبر امور شده اند!؟
شما که خیلی به سندیت روایات علاقه دارید، باید بدانید که همه احادیث مهدی در کتاب بحارالانوار بنا به کتاب های رجال شیعی ضعیف یا مرسل است و همین روایات پر است از جعلیات، آیا شجاعت رد آنها را هم دارید؟
شیعه بودن حلاج از واضحات است، برای اثبات آن کافی است بدانید که او ابتدا ادعای امام زمانی کرد و سپس بقیه ادعاهای خود را کرد!
راستی کتاب <<بسم الله
لطفا بفرمایید کدام یک از اعمال عمر بن خطاب(رض) شبیه به پولس بوده است؟ لطفا مستند بنویسید و داستان سرایی نکنید. بلکه برعکس به نظر می رسد اعمال بعضی شیعیان به اعمال پولس شبیه باشد که علی(رض) را تا مرحله خدایی بالا برده اند و حتی به جای آنکه <<یا الله >> یگویند، می گویند <<یا علی>> همانطور که مسیحیان می گویند<<یا عیسی>>! و معلوم نیست آیا آیات و احادیثی برای اثبات این عمل باطلشان دارند؟
خود مقوله عصمت اثبات نشده است و بیشتر بحثی کلامی است و همان طور که یک نفر اینجا با کتک خواسته است احترام به شیخ را جا بیندازد با کتک در میان شیعیان جا افتاده است(نمونه آخر آن برخورد با ۳ دانشجوی امیرکبیر) تا چه برسد به مقوله علم غیب امام که کاملا مخالف آیات صریح الهی و سیره پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) تا یک ماه نمی دانست آیا همسرش پاک است یا نه و سپس وحی الهی بر پاکی همسر او صحه گذاشت، حال چه طور شده است که فرزندان او عالم غیب و مدبر امور شده اند!؟
شما که خیلی به سندیت روایات علاقه دارید، باید بدانید که همه احادیث مهدی در کتاب بحارالانوار بنا به کتاب های رجال شیعی ضعیف یا مرسل است و همین روایات پر است از جعلیات، آیا شجاعت رد آنها را هم دارید؟
شیعه بودن حلاج از واضحات است، برای اثبات آن کافی است بدانید که او ابتدا ادعای امام زمانی کرد و سپس بقیه ادعاهای خود را کرد!
راستی کتاب <<تذکره الولیاء>> را هم بخوانید، البته نخوانید هم اشکالی ندارد، فقط اولین باب آن را نگاه کنید تا ببینید در مورد چه کسی صحبت می کند و در واقع عطار چه کسی را سر سلسله عرفا می داند، آیا به او هم می توانید انتقاد کنید.(یا انتقاد از او صحیح است؟) اگر به کتاب دسترسی ندارید این لینک نقد مختصری از آن است.
http://www.ketabnews.com/detail-4879-fa-0.html

بازهم شما و آن توپ پرتان!؟
یکبار مضموناً خدمت شما عرض کردم که بنده در اینجا هدف علمی دارم و از رویارویی با فضای متشنج و افراد عصبی اجتناب می کنم
ما اینجا آمده ایم چهارتا مطلب مفید بگوییم و چهارتا گره عقیدتی و دینی از ذهن پرسش کنندگان بگشاییم در خدمت همه کسانی که پرسش یا شبهه یا نقد علمی دارند هم هستیم لکن از نقدهای متشنج و عصبی و داد و فریاد و عقده گشایی و.. روی گردانیم و پاسخ نخواهیم داد
اگر اینجا را فضای عقده گشایی تان گرفته اید عرضی نیست اما اگر واقعاً در مقام یافتن حقیقت هستید بطور منطقی ایراد کنید تا پاسخ عرض شود خدمت تان
موفق باشید

کوچی جمعه 20 اردیبهشت 1387 ساعت 18:19 http://kouchi.persianblog.ir/

آقا ی محمدی که دوبار تهدید به کتک کردی این وبگاه وصاحب قلمش همچنین بی درو پیکر وبی کس نیست من یکی از مریدانش هستم وهزاران مثل ما!
ناگفته نماند من دست به قلمم ناقص است ولی باشمشیر میانه خوبی دارم چون من یک شکارچی ام اگر اهل نوشتاری به جدال با شیخ ما برو
اگر اهل هدایتی به کهف ما بپیوند واگر اهل ارعاب
وتهدید بمان که حسابت برسم
دیگرهم دور برندار تو اگر عرضه داشتی اسم وآدرست مینوشتی!
تبصره:
قابل توجه همه کامنتهای توهین آمیز

کسی که از شمایان نیست! جمعه 20 اردیبهشت 1387 ساعت 11:46

نخست بگویم ، آن شیخ را همانقدر گمراه میبینم که شما را و باور بفرمائید از منظر جوانان صاحب فکر ی که امروز به این بازی ها و کشمکشهای های کودکانه اهل شریعت و اهل طریقت می نگرند ، دعوا بر سر لحاف ملا و چپاول این دنیای خاکی است آنهم بدون رقیب! ولی نکته ای که بسیار جلب نظر می کند لحن تحقیر آمیزی است که در نقد خود دارید ! می خواهم بدانم کدام یک از شما دو طایفه توانسته اید خود را بر مردمان آگاه به اثبات برسانید که اینگونه با یقین و از بالا به پایین به رقیب خود می نگرید ؟ کدام یک توانسته ایدعقل و منطق را به خدمت بگیرید که اکنون یکدیگر را به نبود آن متهم می کنید؟

یقینی که در ورای سخنان این جانب دیده می شود ناشی از اتقان ادله و براهین و حجت روشن و مستحکم عقلی است که قابل بحث و بررسی و تحلیل عقلائی از طرق متعارفه بین العقلاء می باشد
موفق باشید

پرسشگر جمعه 20 اردیبهشت 1387 ساعت 10:28 http://porseshhayebipasokh.blogfa.com/

سلام
برداشت شخصی و سخیف و بی پایه ای دارید
یه مطلب هم درباره حافظ داشتید که باعث تاسف بود
وقتی دید شما تا این حد منفی و البته بسته و سطحی باشه چنین نتیجه گیری هایی هم ازش بعید نیست ؛ پیامبر مگه نگفته : ایمان سلمان با ایمان ابوذر متفاوت است ؟
حالا شما با دو دو تا چهاری سطحی خودتان می خواهید به چی برسید ؟ فایده اش چیه ؟ عیارتون چیه ؟ انگشت گذاشتن روی آدم ها , اونهم آدم هایی که دیگه زنده نیستن تا از خودشون دفاع کنن , درست نیست
ای از شراب غفلت مست و خراب مانده
با سایه خو گرفته ! بی آفتاب مانده
روزی که باز خواهند از جان و دل امانت
هم دل تباه بینی هم جان خراب مانده
آنجا که نقد ها را ناقد عیار خواهد
مردان مرد بینی در اضطراب مانده
.....

سلام

امیر دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 15:08

سلام علیکم
در خصوص زندگینامه آقای قاضی چیزی در دست هست یاخیر؟

سلام علیکم
بله پیرامون زندگی علمی و عرفانی او و فعالیت های تربیت شاگرد عرفانی و همچنین شدّت و حدّت مخالفت علماء نجف با او، کتب و مقالاتی توسط شاگردان مستقیم و مع الواسطهء او نگاشته شده و همچنین سخنرانی ها و همایش ها و مصاحبه های مفصلی توسط ارادتمندان او انجام شده که بعضاً پیاده و چاپ هم شده است
عصمنا الله من الزلل
موفق باشید

یاسر یکشنبه 25 فروردین 1387 ساعت 20:55 http://yaser17.blogfa.com

با سلام مجدد
یک مطلب رو فراموش کردم و اون سندیت روایت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مورد نحوه گرفتن استخاره است بدین گونه که: ۳ قل هو الله و ۳ صلوات و دعای اللهم انی تفالت بکتابک و توکلت علیک.... و سپس توجه به اولین آیه سمت راست.
متشکرم

سلام
تفأل مذکور را محدث نوری در مستدرک الوسائل به نقل از دعوات مستغفری آورده که هم ناقل و هم منقول عنه، اکیداً محل خدشه هستند و اعتبار چندانی ندارند
البته تفألهای این گونه را می توان به عمومات بحث قرعه انجام داد (با شرایطش) لکن التزام به کیفیت مذکوره به دلیل ضعف سند آن، مشکل می باشد مگر به قصد رجاء
موفق باشید

یاسر یکشنبه 25 فروردین 1387 ساعت 17:44 http://yaser17.blogfa.com

سلام
متشکر از پاسخهایی که فرمودید ان شاءالله اگر به مواردی خصوصا به نقل از کتب معتبر شیعه در این گونه موارد برخوردم حتما در مورد سندش از شما خواهم پرسید.
اما سوالی هم داشتم در مورد روایاتی که در نوشته هغلطه وحدت آورده اید چون ممکن است در جایی بخواهم از این روایات استفاده کنم از شما این خواهش را دارم که بصورت کامل سلسله سند و چگونگی انتساب آن به ائمه علیهم السلام اجمعین را و همینطور میزان وثاقت راویان آن را برایم بیان کنید ضمنا اگر مضاف بر اینها خصوصا بر ضد کسانی که معتقدند آن دو عرب نفهم بهره ای از اسلام داشتند روایات دیگری میدانید آنها را هم برایم با ذکر اینکه از نظر سندی چگونه هستند بیان کنید...
ضمن اینکه در مورد آیت ا... شاه آبادی استاد خمینی در عرفان که آنطور که شنیدم شیخ با ایشان مراودتهایی داشته اند و حشر ونشری اگر مطالبی میدانید و نظری دارید بنده را هم آگاه فرمایید که مثل همیشه برای همه اینها ممنون و مدیونتان خواهم بود.
موفق باشید و در پناه خدا

سلام
درخصوص مطلب مورد ذکر، ادله فراوانی با مضمون نزدیک به آن وجود دارد و جای ابهام و شک در آنها نیست لکن تیمناً سند دو روایت مورد ذکر در آن نوشتار را تشریح می نمایم:
الکافی ج1 ص373 : محمد بن یعقوب الکلینی عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن الوشاء عن داود الحَمّار عن ابن ابی یعفور عن ابی عبدالله علیه السلام قال سمعته یقول ثلاثة لا یکلمهم الله یوم القیامة و لا یزکیهم و لهم عذاب ألیم من ادعى إمامة من الله لیست له و من جحد إماما من الله و من زعم أن لهما فی الاسلام نصیباً
محمد بن یعقوب کلینی که احتیاج به معرفی ندارد و از اجلاء محدثین امامیة و متفق علیه است از نظر وثاقت و تقوا و کمال و صداقت
عدة من اصحابنا، منظور چند تن از مشایخ کلینی است که علاوه بر فضیلت ِاستادی برای بزرگواری مثل کلینی، بر وثاقت بعضی از آنها شواهد متعددی در کتب رجالیه ارائه شده است
احمد بن محمد نیز مشترک بین دو نفر است که هر دو ثقة هستند احمد بن محمد بن عیسی و احمد بن محمد بن خالد که البته به قرائنی، احتمال "ابن عیسی" بودن راوی بیشتر است تا "ابن خالد" بودن او
راوی بعدی الحسن بن علی بن زیاد الوشاء است که از اصحاب امام رضا(ع) و مورد تأیید رجالیین متقدم و متأخر (نجاشی و مرحوم خویی) می باشد
راوی بعدی داود بن سلیمان الحَمّار است که از اصحاب امام صادق(ع) بوده و نجاشی وی را توثیق نموده است
ابن ابی یعفور نیز جای صحبت و کلام ندارد و چند نفر از قدماء رجالیین، وی را توثیق نموده اند
فلذا سند این روایت، تامّ و معتبر است
و اما روایت دوم که درخصوص وادی محیط است:
ثواب الاعمال ص215 : قال الصدوق حدثنی محمد بن الحسن قال حدثنی محمد بن الحسن الصفار قال حدثنی عباد بن سلیمان عن محمد بن سلیمان الدیلمی عن إسحاق بن عمار الصیرفی عن أبی الحسن الماضی علیه السلام قال : قلت جعلت فداک حدثنی فیهما بحدیث فقد سمعت عن أبیک فیهما أحادیث عدة؟ قال فقال لی یا إسحاق الأول بمنزلة العجل والثانی بمنزلة السامری قال قلت جعلت فداک زدنی فیهما؟ قال هما و الله نصرا و هودا و مجسا فلا غفر الله لهما ، قال قلت جعلت فداک زدنی فیهما؟ قال ثلاثة لا ینظر الله إلیهم و لا یزکیهم و لهم عذاب ألیم قال قلت جعلت فداک فمن هم؟ قال رجل ادعى إماما من غیر الله و آخر طغى فی إمام من الله و آخر زعم أن لهما فی الاسلام نصیبا قال قلت جعلت فداک زدنی فیهما؟ قال ما أبالی یا أبا إسحاق محوت المحکم من کتاب الله أو جحدت محمدا النبوة أو زعمت أن لیس فی السماء إلها أو تقدمت علی بن أبی طالب علیه السلام قال قلت جعلت فداک زدنی؟ قال فقال یا إسحاق ان فی النار لوادیا یقال له محیط لو طلع منه شرارة لا حرق من على وجه الأرض و ان أهل النار یتعوذون من حر ذلک الوادی و نتنه و قذره وما أعد الله فیه لأهله و ان فی ذلک الوادی لجبلا یتعوذون أهل ذلک الوادی من حر ذلک الجبل و نتنه و قذره و ما أعد الله فیه لأهله و ان فی ذلک الجبل لشعبا یتعوذ جمیع أهل ذلک الجبل من حر ذلک الشعب من نتنه و قذره و ما أعد الله فیه لأهله و ان فی ذلک الشعب لقلیبا یتعوذ أهل ذلک الشعب من حر ذلک القلیب و نتنه و قذره و ما أعد الله فیه لأهله و ان فی ذلک القلیب لحیة یتعوذ جمیع أهل ذلک القلیب من خبث تلک الحیة و نتنها و قذرها و ما أعد الله عز و جل فی أنیابها من السم لأهلها و ان فی جوف تلک الحیة لسبع صنادیق فیها خمسة من الأمم السالفة و اثنان من هذه الأمة قال قلت جعلت فداک و من الخمسة و من الاثنان؟ قال أما الخمسة فقابیل الذی قتل هابیل و نمرود الذی حاج إبراهیم فی ربه قال أنا أحیی و أمیت و فرعون الذی قال أنا ربکم الأعلى و یهودا الذی هود الیهود و بولس الذی نصر النصارى و من هذه الأمة أعرابیان
الشیخ الصدوق که صدوق امت است و بحث ندارد
محمد بن حسن، همان ابن الولید است که رجالیون شیعه وی را بسیار ستوده و از بزرگان موثق شیعه خوانده اند
راوی بعدی محمد بن حسن الصفار نیز همان ابن فروخ است که او نیز مکرراً مورد تجلیل و توثیق واقع شده است
راوی بعدی عباد بن سلیمان است که گرچه توثیق صریح نشده لکن به حساب اینکه مکرراً مورد اعتماد افراد مهمی مثل ابن فروخ الصفار بوده و وجود بعض شواهد دیگر، عده ای از رجالیون به وی اعتماد کرده اند
نفر بعدی محمد بن سلیمان الدیلمی است که در علم رجال، درباره او اختلاف وجود دارد از طرفی به حساب اینکه نام او در کامل الزیارات، مذکور است مورد اعتماد کسانی می باشد و از طرفی بعضی رجالیون درباره او ایراداتی دارند و...
نفر بعدی اسحاق بن عمار است که مورد وثوق می باشد به تصریح رجالیون
بنابراین سند روایت در صورتی که طبق مبنای توثیق رجال کامل الزیارات باشیم تامّ و معتبر است وگرنه ضعیف است و نمی توان به آن استناد مستقیم کرد فقط می تواند به عنوان مؤید استفاده شود کما اینکه در آن نوشتار نیز چنین کرده ایم
درخصوص شاه آبادی نیز جز چند نقل کوتاه از کیمیای محبت، شاهد دیگری مبنی بر ارتباط رجبعلی با او یافت نکرده ام لکن ارتباط شان به لحاظ تحلیلی بعید نیست بدلیل اتحاد مسلک شان و سکونت هر دو در تهران
موفق باشید

محمدی یکشنبه 25 فروردین 1387 ساعت 12:57

کتک استهزاء به مرحوم قاضی رو حتما خواهید خورد.

عبدالرحمن یکشنبه 25 فروردین 1387 ساعت 09:27 http://heart-wrote.blogfa.com

سلام ... خدا با شماست.
-----------------------------
بطور اتفاقی تلوزیون رو زدم شبکه آموزش و چون داشت داستانی از زندگی پیامبر ص قبل از بعثت نقل میکرد بصورت کارتونی دخترم گفت بابا برنامه کودک عوضش نکن من هم مجبور شدم داستان را ببینم و بعد از چند لحظه از شدت خشم نمیدانستم چکار کنم نمیدانید چه دروغها و چه افترا ها به پیامبر زدند چه داستانهایی از خودشان در آورده بودند و من رو بیاد روایات جعلی سنی ها انداختند که برای تقدیس دوخلیفه اول و دوم چون مقام آن دو با سابقه شرک قابل مقایسه با پیامبر نیست داستانهایی جعل کردند تا در آن پیامبر را مانند خودشان مشرک بدانند که تا قبل از رسالت مانند آنها بوده!!!!! نعوذ بالله
---------------------------
خلاصه داستان : پیامبر بخاطر فرار از طعن دوستان مشرکش قصد میکند که به مجلس فسق و مجلس حرام وارد شود ( قبل از رسالت ) گوسفندانش را به کسی میسپارد وارد شهر میشود ولی در بین راه خدا خواب رو بر وی چیره میکند و این نه یک بار چند بار اتفاق میافتد تا پیامبر متوجه شود که خدا نمیخواهد در این مجالس او شرکت کند.
--------------------------
به نظر شما آیا نقل این داستان ها سندی دارد؟
چطور میشود که مسیح در روز اول تولد خودش میداند که به پیامبری خواهد رسید ولی حضرت خاتم الانبیاء ص در جوانی هم هنوز متوجه نشده و قصد حرام میکند و اگه خدا جلوش رو نگیره با کله طرف محفل انس با شیاطین میرود؟
چطور میشود کسی که هنوز آدم خلقتش کامل نشده پیامبر بوده نداند که خدا دوست ندارد او را در مجلس فسق ببیند و فقط برای فرار از طعن دوستان ناباب! خود تن به همچین مذلتی بدهد؟
وقتی تلوزیون جمهوری اسلامی این چیزها را پخش میکند چرا به سازنده کارتون هلندی توهین میکنند او که همکارشان است؟

سلام
در وبلاگ یکی از این عرفا که خیلی دم از عشق الهی می زد دیدم به این مضمون نوشته بود که اجداد پیغمبر(ص) همگی بت پرست بودند و قاعدتاً!! پیغمبر نیز بت پرست بوده منتها خود پیغمبر چون گفته من بت نپرستیدم پس احتمالاً نپرستیده دیگه!
جالب اینکه همین جانور که چنین جسارت عجیبی به محضر خاتم الانبیاء(ص) می کند از مریدان قاضی است و وقتی من، این
http://www.313amir.ir/?p=men-hais-o-laayahtaseb
را نوشتم خود را به آب و آتش زد که نهایتاً وبلاگ من مسدود شد
در دیدگاه الاغهای عاشق، تشکیک در پیامبر(ص) مشکل ندارد ولی تشکیک در قاضی، آسمان را به زمین می آورد!
خداوند همه بیماران را شفا دهد

حسین شنبه 24 فروردین 1387 ساعت 19:39

سلام
من از وقتی که فهمیدم عارفها کیا هستند،و مخالفاشون کیا هستند،حس خوبی نسبت به عرفان نداشتم.همیشه فکر میکردم(و میکنم)که اگر واجباتمون رو انجام بدیم،و حرامها رو انجام ندیم،بس باشه.در کنارش میتونیم برای تهذیب نفس بیشتر مستحبات رو هم انجام بدیم.یا مکروهات رو انجام ندیم.هیچ راه دیگری غیر ازین به ذهن من نمیرسه.ولی میدونم عرفان با این راه میانه خوبی نداره.به نظر شما راه دیگری هست؟یعنی اینها بس نیست؟ما دستور دیگری داریم توی دین برای غیر ازینها؟
و یک سوال که خودم جوابش رو نتونستم پیدا کنم:
عرفا به وحدت وجود اعتقاد دارند(من ازین نظر چیزی نمیدونم،فقط میدونم عرفا قبولش دارند و مخالفاشون قبولش ندارند)ولی جایی دیدم آقای حسن زاده آملی از یکی از همین عرفانی ها داشت مدرکی رو برای یکی بودن همه چیز نقل میکرد،میگفت امام علی(ع)قاعده صرفی رو رعایت نکرده و تو دعای خودش گفته و جعلت الشمس والقمر سراجا وهاجا،و نگفته سراجین وهاجین،بعد نتیجه مورد نظرش رو گرفته بود!
من از حرفش چیزی نفهمیدم،کاری هم ندارم،ولی چرا اینطوری گفته شده؟و اونطوری گفته نشده از نظر عربی؟
ممنونم اگر جواب بدید.

سلام
مطلب حق همان است که بیان کردید
ما موظف به انجام واجبات و ترک محرمات هستیم و به انجام مستحبات و ترک مکروهات هم تشویق شده‌ایم ولاغیر
هیچ چیز دیگری در کنار این امور فقهی، از ما خواسته نشده و بدعتگذاری اخلاقیون که مبتنی بر خیالات خود می خواهند خلل و فرج موهوم در احکام الهیه را با کشف و شهود و قیاس و استحسان پر کنند مورد تأیید دین نیست
تهذیب نفس هم اگر در مسیر همین انجام واجبات و... باشد می تواند مورد توجه باشد ولی تهذیب نفسی که فراتر از فقه را در نظر ما ارزش کند، جز دستور ابلیس، شأن دیگری ندارد به عنوان مثال، تهذیب نفسی که برکات متعه و فضیلت شهوت حلال را از ما بگیرد به درد درکات جحیم می خورد نه برکات نعیم
http://www.313amir.ir/?p=fazilat-e-shahwat
مضاف بر اینکه انجام واجبات و ترک محرمات درصورتی نتیجه بخش و نجات دهنده است که همراه با عقیده ولایی و توحیدی منزه از اباطیل مشرکانه عرفانی باشد وگرنه با عقیدهء غلط و نادرست و آلوده به الحاد عارفان، هیچ نتیجه ای بر اعمال ظاهراً صالح، مترتب نیست اگر مثلاً کسی هزار سال شبها نماز شب بخواند و روزها روزه داری کند و آخر هم در حین گریه و اشک و انابه بمیرد لکن به فلان عقیده عرفانی معتقد باشد خداوند او را با صورت در دوزخ ابدی خواهد انداخت و اعمال او تماماً نابود خواهد شد
*(لئن اشرکت لیحبطن عملک)*
*(و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباءاً منثوراً)*
و...
و اما درخصوص مطلب حسن زاده آملی:
حسن زاده می گوید ملاهادی سبزواری به این جمله اشکال کرده بوده که چرا حضرت(ع) نام دو چیز (خورشید و ماه) را آورده اما مفعول دوم را نه به صورت مثنی بلکه به صورت مفرد آورده است و خودش پاسخ داده که خب نور ماه، مستقل نیست و از نور خورشید است و... سپس از اینجا رفته بود به بحث وحدت وجود که بله همه عالم، مظهر حق اند و وجودشان بازتاب وجود خداست و وجود جداگانه ندارند و از این دست اقاویل باطله بل کفریه
این در حالی است که آن جملهء مذکور در دعا، بر فرض صحت سند نیز ربطی به وحدت وجود ندارد و بحث ادبی اش روشن است الشمس، مفعول اول است و سراج، مفعول دوم و القمر نیز عطف بر مفعول اول شده است لکن به جهاتی مثل فصاحت لغوی، به جای آخر جمله، در کنار معطوف علیه، ذکر شده است یعنی مؤول آن، این است (جعلت الشمس سراجاً وهاجاً و القمر هکذا)
حال که القمر، مقدم آورده شده آیا می توان به وحدت شمس و قمر ملتزم شد و سپس از این وحدت خیالیه، وحدت وجود کائنات را اثبات کرد!؟
خداوند، شر تفسیرگران به رأی را از سر معارف الهیه کم نماید
موفق باشید

عبدالرحمن شنبه 24 فروردین 1387 ساعت 18:08 http://heart-wrote.blogfa.com

سلام ... خدا با شماست.
-----------------------------
جالب بود و جالب تر اینکه ایشان در مصیب اهل البیت گریه نمیکرده اند و فقط در همان دوحالت گریان دیده شده اند.
-----------------------------
چند وقت بود که نمیشد بیام بخونم امروز تلافی همه روزهای قبل رو در آوردم هر سه تا پست آخرت رو خوندم.
-----------------------------
توی مسنجر هم سوالی مطرح کردم اگه میشه جوابش رو برام بنویسید . همینجا یا توی مسنجر فرقی نمیکنه.

سلام بر عبدالرحمن عزیز
پیام مسنجری تون رو دیدم:
«پیغمبر(ص) در معراج کجا رفته‌اند آیا جایی که پیغمبر(ص) رفته‌اند را نمی‌شود همان قرب عرفا تعریف کرد؟»
در پاسخ باید عرض کنم که آنچه در بحث معراج، مطرح است تقرب به خدا نیست بلکه نزدیک شدن به یک مکان روحانی بوده که سیطره آیات ربّ العالمین و نمود حقائق عالم ملکوت، در آنجا برجسته‌تر از سایر مکانها بوده و پیامبر(ص) را به آن عوالم بردند تا آیات پروردگار را بهتر و ناب‌تر ببیند ضمن اینکه براساس بعضی روایات، نبی گرامی(ص) در آنجا حقائقی از بهشت و جهنم را ملاحظه کردند و با عظمت عالم تکوین و اراده تشریع و... آشناتر شدند
بنابراین در نگاه دینی، بین مقوله تقرب به خدا (که مقوله‌ای مبتنی بر انتخاب خود فرد است و با التزام به اوامر الهیه، حاصل شده و نهایت آن نیز چیزی جز سکونت در بهشت نیست) با مقوله معراج (که مقوله‌ای مبتنی بر ارادهء مستقیم الهیه بر اسراء النبی است و ربطی به سکونت در بهشت و سعادت ابدی ندارد و مربوط به دوران آخرت نیست) تفاوت وجود دارد
به عبارت دیگر، آنچه در معراج، مورد نظر است ارائه آیات به نبی(ص) است به اراده حکیمانه الهیه در حالی که آنچه در تقرب مطرح است تمتع از برکات الهی در جنات الخلد و تنعم از نعمتهای بهشتی است که در سایه اعمال خیر انسان بدست می آید و همین تنعم، به قرب خدا تعبیر می گردد
این در حالی است در قرب عرفانی اولاً مکانی روحانی مطرح نیست بلکه خود خدا مطرح است که باید به آن رسید ثانیاً این قرب، نه بسان معراج که از اراده مستقیم الهی و براساس حکمت ارائه آیات، ایجاد شده بلکه براساس التزام عارف به طریقت و سیر و سلوک عرفانی ایجاد می گردد ثالثاً قرب عرفانی، مساوق وصال و فناء است و حلول خدا در عارف و اتصاف او به صفات خدا! این مقوله کفرآمیز چه ارتباطی می تواند با معراج توحیدیه نبی(ص) داشته باشد که در آن، نبی(ص) آیات پروردگار را دیده است و نه خود پروردگار را و نه با خدا جمع شده و نه معاذالله لب بر لب خدا گذاشته و نه خدا را در آغوش کشیده و نه فارغ از احوال خود گشته و نه نعره اناالحق زده و نه مست جمال چهره خدا شده و نه ادعای اتصاف به صفات الهی کرده است؟

محمدی شنبه 24 فروردین 1387 ساعت 13:32

کتک استهزاء به مرحوم قاضی رو حتما خواهید خورد.

امیر شنبه 24 فروردین 1387 ساعت 09:33

سلام علیکم
شما بفرمایید _طبق قرآن و احادیث_ کدام بخش از این سخنان بر خلاف دین می باشد؟

سلام علیکم
صرف همین جملات که نقل کردید شاید نتوان خیلی خرده بر آن گرفت و جای توجیه و حمل بر صحت دارد لکن باید دید گویندهء این سخنان، قبل و بعد از این پاراگراف، چه مقدمات و مؤخراتی چیده و دنبال القاء چه مطلبی می باشد
این نحوه سخن گفتن معمولاً به اینجاها ختم نمی شود و منظورهای خاصی در کنار آن القا می گردد که باید آنها هم لحاظ شود
وگرنه صرف این جملات را می توان با حسن ظن و خوش بینی، به معانی توحیدیه تأویل کرد مثلاً می توانیم بگوییم منظور گوینده از مهاجرت الی الله، مهاجرت الی"مرضات"الله باشد که همان عقائد حقه و اعمال صالحه می باشد و نهایتاً بهشت، منظور است و منظورش هجرت عرفانی به سمت خدای مکان دار یا قابل وصول و فناء نیست و...
موفق باشید

خادم الرضا علیه السلام جمعه 23 فروردین 1387 ساعت 22:53 http://ala.mihanblog.com

شاید زمانی خیلی به آقای فاطمی نیا دلبسته بودم اما از وقتی با امثال "محمدی" کامنت گذار! برخورد کرده ام ، کمی نظرم نسبت به ایشون تغییر میکنه!
در یک سخنرانیش حرفی به این مضمون گفت : فلان کرامت رو از فلان آقا نمیگم چون میترسم انکار کنید و سیاه بشید !!!
شایدم این بنده خدا مثل اون تبریزی که «من اهان ولیا فقد ارصد لمحاربتی» رو علم کرده بود ، فرق اهانت و استهزاء فرد بیگناه ، با فرد بافنده مبدع رو یکی کرده.

جالب اینکه آی‌پی محمدی، نشان از تبریز دارد!
شباهت ادبیات او با ادبیات آن تبریزی که گذران "اوقات"ش در نت، "حاصل"ی جز سیری در سیرهء شلمغانی (نشر الحاد تحت لباس دین) و... ندارد نیز بسی جالب توجه است!
http://www.313amir.ir/?p=sufi-ye-naeb-o-alemam
همچنین شباهت نوع تهدیدات شان (این تهدید کتک و آن شلاق و زندان) و یکسانی سبک عنادشان با حقیقت نیز اکیداً محل تأمل است!
به نظر شما چرا بعضی ها دنیا را «شهر هرت» فرض فرموده‌اند؟
یادشان رفته که یک نفرین سادهء ولیّ غائب ما (ارواحنافداه) هیمنهء ولیّ طاغوتی و نائب جعلی (شلمغانی و ابن منصور حلاج و...) را بر باد داد!؟

یاسر جمعه 23 فروردین 1387 ساعت 13:53 http://yaser17.blogfa.com

سلام خدمت دوست عزیز و گرامی جناب امیر(که البته می بخشید من فامیل شما را نمی دانم)
مایلم در مورد شیخ رجبعلی بیشتر بدانم و اینکه نکته اصلی انحراف ایشان را شما چه میدانید؟ جدای از صحبت شاگردان که چه بسا برای بزرگ کردن خود شیخ را هم بزرگتر و خارق العاده تر توصیف می کنند و چه بسا مطالب از نادانی خودشان باشد. اما تا آنجا که من فکر میکنم علت تکفیر جناب شیخ را شما در بدعتی که مثلا در دادن اذکار و ... و یا تفسیراتی بیجا از اثرات اعمال یا از آیات و ... بر خلاف طریقه اهل بیت علیم السلام اجمعین انجام داده میدانید.البته واضح است که چنین مسائلی میتوانند مصداق بدعت باشند منتهی بنده برای اطمینان بیشتر از شما توضیح بیشتر و البته مستند میخواهم که از این بابت بسیار ممنونتان خواهم شد.
اما علاوه بر این چند سوالی هم داشتم در مورد سند های چند روایت از جمله:
۱-روایت یا روایاتی که اشاره می کنند به باز شدن باب حکمت و ...پس از ۴۰ روز خالص بودن برای خدا.
۲-سندیت دعای عهد از امام صادق و اینکه اگر ۴۰ صباح آنرا بخوانید از یاران حضرت خواهید بود و همینطور بحث مشرف شدن به خدمت حضرت(عج) در این حدیث.
۳-در مورد روایاتی که طبق آن اگر مثلا فلان کار یا فلان سوره یا فلان دعا را هر روز یا چهل روز یا مثلا شبهای جمعه بخوانیم نمی میریم تا وجود حضرت(عج) را درک نماییم همچون خواندن سوره اسراء در شبهای جمعه و ....
۴-با اینکه خود مسجد جمکران سند صحیحی ندارد این که اگر ۴۰ شب در شبهای ۴ شنبه به جمکران برویم مشرف خواهیم شد از کجا و از چه کسی درآمده؟؟؟
۵-سندیت روایاتی که بر اساس آن می توانیم خواب پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم و یا ائمه معصومین علیهم السلام را ببینیم؟(جدا از بحث اینکه خواب حجت است یا خیر)
(ضمن اینکه علت اینکه من این روایات و دعاها را به صورت کامل نمیاورم اینکه شاید این ها تمام روایات در این مورد نباشند و اینکه از شما خواهش کنم کاملتر و مستند ترش را برایمان بیاورید تا محدود به روایاتی که من شنیدم و خوانده ام نباشد)
سپاسگذارم از شما
موفق باشید و در پناه خدا

سلام بر یاسر عزیز
آنچه که ما از رجبعلی خیاط می شناسیم همان چیزهایی است که شاگردان و اطرافیان و ارادت‌مندان او از وی نقل کرده و در دسترس ما نهاده‌اند و فراتر از آن، خبری نداریم چرا که او را شخصاً درک نکرده ایم
گرچه ما خیلی مایل هستیم که همه این ادعاها و نقل قولها از او که توسط شاگردان مختلف و ارادت‌مندان به ما رسیده دروغ باشد و رجبعلی نکوگویان، یک فرد ساده و موحّد و غیرعارف و مختوم به خیر بوده باشد لکن این آرزوی ما تا حدی نامعقول به نظر می رسد چرا که بعضی افکار او از طرق مختلف و متعدد و توسط افراد کثیری نقل شده و نسبتاً "تواتر معنوی" دارد و بالنتیجة ای بسا عقلائی نباشد که در وجود انحراف در او شک شود (ولو فی الجمله)
با این حال اگر شما به نقل اقوال شاگردان رجبعلی اعتماد نکنید بنده هم مورد مستندی جهت ارائه نخواهم داشت چون هرچه درباره او داریم امثال همین کتاب کیمیای محبت و مصاحبه مدرسی و... می باشد که مملوّ از نکات جالب در اثبات بدعت و ضلالت این فرد می باشد والله اعلم
و اما درخصوص پرسش های تان:
1.روایاتی که ناظر به چنین چله نشینی هایی هستند را به لحاظ سندی بررسی نموده ام تاکنون یک مورد که سندش منقح و بلااشکال باشد یافت نکرده ام مثلاً روایتی در الکافی ج2 ص16 در این زمینه موجود است که در سند آن فرد مجهولی به نام السندی وجود دارد و همچنین سفیان بن عیینة که رجالیون شیعه بر وی، طعن دارند همچنین روایتی که در عیون اخبار الرضا(ع) در این زمینه موجود است (ج2 ص74) در سندش ابن قبیصة است که در علم رجال، تضعیف شده و ابن عیینة مولی الرشید که مجهول است و...
2.این دعاء نیز سند معتبری ندارد عمده طریق آن همان است که در بحارالانوار ذکر شده (ج91 ص41 و ج83 ص284) اولاً با دعای عهد متداولی که در مفاتیح، مذکور است تفاوت هایی دارد ثانیاً سند آن حاوی افراد مجهول یا مضعّف می باشد (مثلاً احمد بن سعید و یحیی بن کثیر)
البته این نکته را مکرراً خدمت دوستان عرض کرده ایم که دعاء احتیاج به اثبات سند ندارد و همین که مضمون آن خلاف شرع نباشد می توان به آن لفظ، خدا را خواند و یا به احتمال اینکه آثار و نتایج وعده داده شده در آن، درست باشد آن را رجاءاً خواند لکن استناد به الفاظ یک دعا و مضامین آن برای اثبات امر عقیدتی یا فقهی، منوط به اثبات سند می باشد
3.این که خیلی گسترده می شود! مورد به مورد بفرمایید تا بررسی شود (البته عجالتاً عرض می کنم که انجام آنها رجائاً اشکال ندارد)
اما درخصوص روایت مربوط به سورةالاسراء در شبهای جمعه، عمده طریق آن، ثواب الاعمال صدوق است (ص107) که در سند آن محمد بن علی الکوفی و حسن بن علی البطائنی مورد طعن رجالیون هستند و سند، تمام نیست
4.این مطلب، کوچکترین مستندی حتی ضعیف السند هم ندارد خود محدث نوری که میدان‌دار اثبات جمکران است در جنةالمأوی (فائدهء دوم بعد از حکایت تشرف حاج علی بغدادی) به این موضوع اعتراف می کند و سعی می کند با کمک گرفتن از اموری مثل تجربه!مکرر علماء در مسجد سهله و... آن را توجیه کند
5.در این خصوص، قدیمی ترین منبع معروفی که چنین مطلبی را ذکر کرده مصباح الکفعمی است (متوفای قرن دهم!) و خود ایشان نیز می فرماید «در بعضی کتب اصحاب مان دیدم» (ص49) لکن نام و نشانی از آن کتاب نمی دهد که بررسی گردد با این حساب، سند "ساقط من الرأس" است
موفق باشید

محمدی جمعه 23 فروردین 1387 ساعت 13:08

کتک استهزاء به مرحوم قاضی رو حتما خواهید خورد.

منصور جمعه 23 فروردین 1387 ساعت 00:47

با سلام
راستش من به صورت سنتی(نه تحقیقی) فکر می کنم شیخ رجبعلی آدم خوبی است. گفته های شاگرد شیخ به نظرم برای بزرگ جلوه دادن خود شاگرداست و باعث تخریب شیخ شده است.

سلام
ان شاء الله که همین احتمال مذکور در فرمایش شما درست باشد و ادعاهای این شاگرد و شاگردان دیگر که در کتبی مثل کیمیای محبت، ثبت است و به وضوح، انحراف و ضلالت رجبعلی را ثابت می کند همه دروغ باشد
موفق باشید

محمدی پنج‌شنبه 22 فروردین 1387 ساعت 22:18

کتک استهزاء به مرحوم قاضی رو حتما خواهید خورد.

وقتی استدلال تمام می شود و برهان رنگ می بازد نوبت تهدید فرا می رسد
و این روش همیشگی جاهلان است که قبلاً نمونه های فراوانی در همین وبلاگ ملاحظه کرده ام
احیاناً تصور دارید دنیا بی حساب و کتاب است دیگر!؟
خیلی خب...امتحانش {ظاهراً} مجانی است!
بسم الله!

خادم الرضا علیه السلام چهارشنبه 21 فروردین 1387 ساعت 22:01 http://ala.mihanblog.com

خب اون بنده خدا هم تقصیر نداشته ، از بس جمال شیخ زیبا بوده منحرف شده!

با این وصف، چه بد شد که جمال و زیبایی چهرهء "علی قاضی" را ندید!
کاملاً از عرفان، توبه می کرد و عاقبت به خیر می شد!

طلبه چهارشنبه 21 فروردین 1387 ساعت 17:21

تو هم عجب شیخی هستی! عجب شیخی هستی!
لیوان آب خنک همیشه همراهت باشه وقتی این پستها رو می نویسی.

امیر چهارشنبه 21 فروردین 1387 ساعت 16:13

با سلام مجدد خدمت شما
مطالبی را از کیهان عنوان کرده اید در باب رجبعلی خیاط .
عرفانشون درست به نظر نمیرسه!
نظرتون در مورد این جمله چیست؟
[چنانچه در بعض اهل عرفان اصطلاحی دیدیم :اشخاصی را که این اصطلاحات و غور در آن، آنان را به ضلالت منتهی نموده و قلوب آنان را منکوس و باطن آنان را ظلمانی نموده و ممارست در معارف، موجب قوت انانیت وانیت آنان شده و دعاوی ناشایسته و شطحیات ناهنجاراز آنها صادر گردیده است. و نیز درارباب ریاضات و سلوک اشخاصی هستند که ریاضت واشتغال آنان به تصفیه نفس، قلوب آنان را منکدرتر و باطن آنان را ظلمانی تر نموده واینهااز آن است که به سلوک معنوی الهی و مهاجرت الهی الله محافظت ننموده و سلوک علمی وارتباطی آنان با تصرف شیطان و نفس، به سوی شیطان و نفس بوده است]
آیا این کلام درست به نظر می آید؟
والسلام

سلام
این عبارات که نقل کردید ملاحظاتی درباره آن می توان مطرح کرد:
تعبیر "عرفان اصطلاحی" را معمولاً کسانی به کار می برند که داعیه عرفان و سیر و سلوک الی الله و تزکیه نفس و... دارند لکن نه به روش امثال مولوی و ابن عربی و... بلکه به روشی که ادعا می کنند متخذ از معارف اهل بیت(ع) است و نام آن را عرفان اهل بیتی می گذارند و سایر عرفان ها را به نام عرفان مصطلح، تخطئه می نمایند
این دسته افراد، بعضاً مولوی و ابن عربی و... را از جهاتی تخطئه و حتی احیاناً تکفیر هم می کنند اما نهایتاً باز هم مطلب شان، "محض" کتاب و سنت و عمل به "فقط" شریعت نیست و به بعضی مفاسد تفکر عرفانی، نظیر تکیه بر عشق در مقابل عقل و طلب شهود به جای طلب بهشت و تحقیر اهمیت بهشت و جهنم در مقابل وصال و فناء و اتخاذ طریقت علاوه بر شریعت و ارزش دادن به اخلاق علاوه بر فقه و سرسپردگی به استاد و تلاش برای معرفت الرب از معرفت النفس و مبارزه با تمایلات شهوی و غریزی به بهانه خودسازی و بسیاری بدعتهای دیگر آلوده هستند
همانطور که در سطور بعدی به وضوح مشاهده می گردد، گوینده این سخنان با سلوک معنوی و مهاجرت الی الله و تصفیه نفس و تعابیر عرفان مصطلح، مشکل ذاتی ندارد بلکه بعضی از روشها و روندگان آن راهها را تخطئه می نماید بنابراین نمی تواند ذاتاً با عرفان مصطلح مخالف باشد و دعوای او بر سر بعضی حواشی است که در نظر افراد ثالث می تواند تفاوت ریشه ای و مهمی تلقی نشده و گوینده این سخنان را در صف همان عارفان اصطلاحی قرار دهد
از این روست که همین ها از بعضی جنبه ها که متوجه اتحاد ریشه افکار خود با امثال ابن عربی می گردند در همان جهات، ممکن است از او تجلیل نیز نمایند! اما در ظاهر مدعی هستند که این امور در معارف اهل بیت(ع) موجود است و اینان از آنجا اخذش کرده اند چیزی که بنده بارها تأکید کردم صحیح نیست و محض ادعای این حضرات می باشد
در فرهنگ اهل بیت(ع) بسیاری از این عناوین و اسلوبهای فکری و عملی، یا اصلاً موجود نیست و یا به معناهایی غیر از آنچه منظور نظر عرفاست حمل می شود (مثل تعبیر هجرت الی الله که نهایتاً چیزی جز هجرت الی الجنة نیست)
موفق باشید

علی )باهوتاهو( چهارشنبه 21 فروردین 1387 ساعت 04:57 http://bahootahoo.blogfa.com/

سلام برادر عزیزم آقا امیر
حال شما ؟
وقتتون بخیر.

باهو تاهو به روز شد با عنوان " شادمانه ترین حرفهای من"


آه آری ،شکست خدا غرور آدم را ،چطور خم به ابرو نمی آورد حالا ؟

آگاه نبود مگر ؟
نمی دانم،نمی دانم .
اکنون ولی می دانم ،
زندگی بدترین مرگ است برایم .

و من خیال به چه خوش دارم دیگر ،
دل من تنگ ،
خانه تنگ ،
کوچه و پس کوچه ها تنگ ،
دم بر نیاور مَرد،
همین هست که هست،
این پست زندگی را باید زیست ،
باید ماند،باید بود.
.....
خسته نباشی ...
التماس دعا

سلام
زنده باشید و موفق
یاعلی

احمد سه‌شنبه 20 فروردین 1387 ساعت 08:41 http://pigeonofharam.parsiblog.com

سلام
ممنون از پاسختون. اگه ممکنه آدرس روایاتی که شمعون الصفا رو وصی حضرت عیسی علیه السلام معرفی کرده ن بدبد. آدرس روایات نکته ی آخر یعنی رها کردن شمعون پطرس رو هم بفرمایید.

سلام
اشاره به وصایت جناب شمعون الصفا و تشبیه رفتار نصارا با ایشان با رفتار امت اسلام با امیرالمؤمنین(ع):
دلائل الامامة الطبری ص۵۶
الاحتجاج الطبرسی ج۱ ص۳۹۱
المزار المشهدی ص۲۰۷
الروضة شاذان جبرئیل القمی ص۲۲۱
اقبال الاعمال ابن طاووس ج۲ ص۲۶۵
بحارالانوار المجلسی ج۲۶ ص۲۸۶
بحارالانوار المجلسی ج۳۱ ص۴۹۳
بحارالانوار المجلسی ج۳۵ ص۲۷
بحارالانوار المجلسی ج۸۳ ص۲۰۴
بحارالانوار المجلسی ج۹۵ ص۱۹۴
موفق باشید

احمد دوشنبه 19 فروردین 1387 ساعت 19:18 http://www.pigeonofharam.parsiblog.com

سلام
ممنون از مطلب جدیدتون.
یه سئوال برون (و البته کمی درون) اسلامی با فروعش:
۱. آیا در روایات نام وصی حصرت عیسی علیه السلام ذکر شده است؟
۲. آیا وصی ایشون همون «شمعون الصفا» بوده؟
۳. آیا روایاتی که ایشون رو جد مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه می دونند درست هستند؟
۴. آیا این شمعون الصفا همون «شمعون پطرس» Simon Peter (برادر آندریاس) است که در اناجیل کنونی نامش هست؟ با توجه به این که پطرس هم به معنی صخره و سنگ است؟
۵. با توجه به این که بر اساس روایت انجیل کنونی پطرس حضرت مسیح علیه السلام رو پسر خدا معرفی کرده و مسائل دیگه ای در اناجیل کنونی درباره ش هست که با اعتقاد اسلامی ما جور نیست آیا به اعتقاد شیعه وصی پیامبر حتما باید معصوم باشد؟

سلام بر کبوتر حرم رضوی
1و2.در روایات متعددی به این موضوع اشاره شده و نام "شمعون الصفا" مکرراً به عنوان وصی ایشان ذکر گردیده است
3.روایت مربوط به این واقعه، در بحارالانوار ج51 ص6 به نقل از کتاب الغیبة "شیخ طوسی" آمده ولی سند آن مورد اختلاف رجالیون می باشد
مرحوم آیت الله العظمی خویی، ذیل ترجمه "بشر بن سلیمان نخاس"، سند این روایت را به دلیل مجهول بودن بعضی از رواتش تضعیف نموده و اثبات وثاقت خود "بشر" نیز مشکل است فلذا سند، محل تأمل بوده و اصل داستان، زیر سؤال است
4و5.طبق اعتقاد مشهور از متکلمین شیعه، وصیّ ِنبی، باید معصوم باشد و اگر قرار باشد متن اناجیل فعلی را محرّف ندانسته و به آن استناد کنیم نه تنها عصمتی از شمعون پطرس در آن دیده نمی شود بلکه بعضاً مواردی از نقص او در دیانت نیز مشاهده می شود که نمی توان چنین چیزهایی را از یک وصیّ ِنبی پذیرفت
بله از آنجا که در متن اناجیل به شهادت تواریخ خود مسیحیت، عمیقاً دست برده شده فلذا می توان گفت این مسائل هم توسط تحریف گران ِکتاب مقدس، به شمعون پطرس نسبت داده شده و در واقع چنین نبوده
نکته جالب اینکه در بعضی روایات اسلامی، موارد رفتارهای مشابه امتهای جاهل با اوصیاء نبی خود ذکر شده و اینکه شمعون الصفا را امت عیسی(ع) رها کردند و به دنبال پولس افتادند و از آنجا که رفتارهای پولس در اضلال امت عیسی و بدعتگذاری در اساس دین، بسیار شبیه رفتارهای عمر بن خطاب علیه اللعنة می باشد فلذا می توان حدس زد که رفتار با شمعون پطرس نیز بسان رفتار با امیرالمؤمنین(ع) بوده و همانطور که اهل تسنن، روایاتی دروغین درباره امیرالمؤمنین(ع) ساخته اند نصارا نیز مشابه این خزعبلات را عمداً به دهان پطرس گذاشته اند تا دشمنی خود را با وصی حقیقی، کامل نمایند
روایت آخر این آدرس نیز بی ارتباط با موضوع نیست
http://www.313amir.ir/?p=haghlate-ye-wahdat
عنایت بفرمایید
موفق باشید

امیرچ دوشنبه 19 فروردین 1387 ساعت 10:09

به نام خدا.سلام.
موفق باشید.

سلام
سلامت باشید و پاینده
یاعلی

شاه شنبه 17 فروردین 1387 ساعت 11:03

سلام .

سلام

یاسر جمعه 16 فروردین 1387 ساعت 23:51 http://yaser17.blogfa.com

با سلام و خسته نباشید
جالب بود....تا آنجایی که من مطلع هستم و مطالعه کردم...ظاهرا جناب سید علی قاضی علاوه بر حافظ. مولوی و ابن عربی را هم شیعه میدانسته در حالی که شیخ مولوی را سنی و فقط حافظ را شیعه میدانسته جالبتر اینکه شیخ در موردی احساس کرده که آنطور که باید بعضی معارف در خواص گیاهان برایش ثابت نمیشده و نمیفهمیده و در نهایت توسط مکاشفاتش به سوی سید علی قاضی رهنمون شده و ظاهرا از او مطلبی و ذکری گرفته و حالتش در فهم خواص گیاهان برگشته! حالا اینکه در نهایت شیخ به چه سمت و سویی وفات کرده معلوم نیست!

سلام و متشکر
بلی قاضی و دار و دسته اش، امثال مولوی و ابن عربی را شیعه می دانستند و مشروح این مطلب را لاله زاری (طهرانی) در روح مجرد، آورده است همراه با بیان ادله آبکی اش
درباره اینکه (در نهایت شیخ به چه سمت و سویی وفـات کرده معلوم نیست) می خواستم آرزو کنم (ان شاء الله عاقبت به خیر شده باشد و توفیق توبه از اباطیل عرفانی را قبل از مرگ یافته باشد) اما دیدم بر فرض که توبه هم کرده باشد این همه خلایق که گمراه کرده است را چطور بر خواهد گرداند!؟
اینجاست که یاد آن روایت می افتم که مضمون آن در خطاب خداوند به یک بدعتگذار تائب می باشد: {اگر بند بند وجودت از هم بگسلد توبه ات پذیرفته نمی شود مگر همه کسانی که گمراه شان کردی را برگردانی}!
موفق باشید

فیض جمعه 16 فروردین 1387 ساعت 17:17

دست مریزاد!

«وقتی بسیاری از معارف دین در روایات ما خاک می خورد و کسی همت ندارد آنها را بیان کند چه جای مجلس شعر و غزل!؟ انگار کتاب خدا و روایات اهل بیت(ع) از نظر غنای معرفتی، کم دارد که برای برنامه ارشاد و معرفت، باید دنبال فلان شاعر عرفانی رفت و کمبود معارف دین را با خزعبلات مشرکان پر نمود »

اگر در این وبلاگ نبود جز همین یک جمله/ کافی بود برای ارزشمندی اون!!!

ماجور باشید.

زنده باشید
آنچه شیاطین را ملتهب و مؤمنین را مبتهج می کند همین نشر فرهنگ غنی اهل بیت(ع) است
لعنت خدا بر آنان که این فرهنگ ناب را با یاوه های عارفانه و بت پرستی های عاشقانه آلوده نمودند
یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد